خاطره رهبر انقلاب از نق‌زدن برخی به خاطر حضور بسیج در جبهه

خاطره‌ای از زبان حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای در خصوص نقش مهم و کاربردی بسیج در دوران هشت سال دفاع مقدس را می‌خوانید.

خاطره رهبر انقلاب از نق‌زدن برخی بابت حضور پیداکردن بسیج در جبههبه گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، نقش بسیج در کنار سپاه و ارتش در دوران هشت سال جنگ تحمیلی نقشی فوق العاده مهم و ارزشمند بود، به گونه‌ای که بسیاری از عملیات‌های موفق در دوران دفاع مقدس با هدایت نیروهای بسیجی صورت گرفت.

در ادامه خاطره‌ای از زبان حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص نقش مهم و کاربردی بسیج در دوران هشت سال دفاع مقدس را می‌خوانید.

حکایت «نور بالا زدن» بسیجی‌ها در جبهه

«یک جوان دانشجوی کم‌سال با یک مجموعه‌ی معدودی که خودش اسم آن را گذاشته تیپ - صد نفر آدم یک تیپند؟! صد و پنجاه نفر آدم یک تیپند؟! او خودش می‌گوید تیپ! - می‌رود به غرب کشور یا جنوب، با این تیپ مؤمن و مخلص، در مقابل جبهه‌ی دشمن با یک واحد رزمیِ مجهز و یک فرماندهیِ سابقه‌دار می‌جنگد. این ابزاری ندارد، جز همین ابزارهای ابتدایی، اما او به برترین ابزارها مجهز است؛ این تجربه‌ی فرماندهی ندارد، اما او به قدر عمر این، فرماندهی کرده. اینها در مقابل هم قرار می‌گیرند، این بر او غلبه پیدا می‌کند؛ تانک او را مصادره می‌کند، امکانات او را مصادره می‌کند، پیروز برمی‌گردد. این با خودسازی به وجود می‌آید. بدون خودسازی نمی‌شود وارد این میدان‌ها شد.

بعضی‌ها می‌ترسیدند. بعضی‌ها از پیش قضاوت می‌کردند که نمی‌شود - اصلاً می‌گفتند نمی‌شود - هرجا هم حضور بسیجی بود، مخالفت می‌کردند. من می‌دیدم مردان مؤمنِ باصلاحیتِ ارتشِ منظمِ آن روز ما استقبال می‌کنند از این که مجموعه‌ی بسیج با آن‌ها و همراه آن‌ها باشد؛ این را من خودم در دوران جنگ مکرر دیدم؛ در پادگان ابوذر، در جنوب، در شمال غرب. خود فرمانده ارتشی اصرار داشت که مجموعه‌ی بسیجی با او همراه باشند؛ دوست می‌داشت، استقبال می‌کرد؛ اینجا در تهران یک عده‌ای نشسته بودند، نق میزدند که آقا چرا این‌ها وارد شدند؟ چرا بدون اجازه رفتند؟ چرا فلان اقدام را کردند؟ از حضور بسیجی ناراحت بودند. چون امید نداشتند، مأیوس بودند، می‌گفتند نمی‌شود کاری کرد؛ اما وقتی که وارد شدند، دیدند این ورود، امیدآفرین است؛ همه‌ی این استعدادها را جوشش میدهد.

خود حضور بسیجی در عرصه‌ی نبرد، به او یک نورانیتی می‌بخشد. معروف بود در دوران دفاع مقدس می‌گفتند فلانی نور بالا میزند، روشن است؛ یعنی به زودی شهید خواهد شد. این نورانیتِ حضور بسیجی بود؛ این را من خودم مشاهده کردم؛ نه یک بار و دو بار. یک موردی که مربوط به همین استان شماست(خراسان شمالی)، بد نیست عرض کنم. یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است - سرگرد رستمی - به میل خود، به صورت بسیجی آمده بود در مجموعه‌ی گروه شهید چمران، آنجا فعالیت می‌کرد. بنده مکرراً او را می‌دیدم؛ می‌آمد، می‌رفت. یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهایی که فردا داشتیم، صحبت می‌کردیم؛ در باز شد، همین شهید رستمی وارد شد. چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گل‌آلود است؛ این پوتین‌ها گل‌آلود، بدنش خاک‌آلود، صورتش خسته، ریشش بلند؛ اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه می‌درخشد؛ نورانی بود. روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقه‌ی عملیاتی، آنجا فعالیت زیادی کرده بود؛ حالا آمده بود، می‌خواست گزارش بدهد. او بعد از چندی هم به شهادت رسید. ارتشی بود، اما آمده بود بسیجی وارد میدان شده بود؛ فعالیت می‌کرد، مجاهدت می‌کرد، حضور فداکارانه داشت - در همان مجموعه‌ی بسیجیِ شهید چمران - بعد هم به شهادت رسید. این نورانیت را خیلی‌ها دیدند؛ ما هم دیدیم، دیگران هم بیشتر از ما دیدند. این ناشی از همان حضور فوق‌العاده است.»

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار