گلچینی از کرامات و معجزات حضرت زینب (س)/ سکه طلایی که هر روز به یک زائر می‌رسید!

گزیده‌ای از کرامات و معجزات حضرت زینب (س) را در اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، زینب دختر گرامی امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) همسر عبدالله بن جعفر در پنجم جمادی‌الاول سال پنجم هجری قمری در مدینه به دنیا آمد و در واقعه کربلا در کنار برادرش امام حسین (ع) حضور داشت و در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجری قمری از دنیا رفت.

حضرت زینب (س) را به دلیل سختی‌های بسیاری که در زندگی متحمل شد، ام المصائب لقب داده‌اند. درگذشت جدش پیامبر (ص)، بیماری و به شهادت رسیدن مادرش، شهادت پدرش امیرالمؤمنین (ع)، شهادت برادرش امام مجتبی (ع)، واقعه کربلا و به اسارت رفتن در کوفه و شام از وقایع سخت و تلخ زندگی آن حضرت است.

کرامات و معجزات حضرت زینب (س)

ماجرای سکه طلا و حرم حضرت زینب (س)

بر اساس روایتی از علماى بزرگوار اسلام به نقل از متولی حرم حضرت زینب (س)؛ روزی یک هندى جلوى صحن حضرت زینب (س) آمد و دستش را به سمت ضریح مطهر دراز کرد و چیزى گفت به یکباره سکه طلایى در دست او گذاشته شد.

متولی حرم حضرت زینب (س) که شاهد این اتفاق بزرگ بود، جلو رفت و گفت: این سکه را با پول من عوض ‍ مى کنى؟

مرد هندى با تعجب گفت: براى چه؟

متولی حرم گفت: براى تبرک.

مرد هندی با تعجب گفت: مگر شما از این سکه‌ها نمى گیرید من بیست سال است که هر روز یک سکه مى گیرم و در شهر شام زندگى مى کنم.

برگرفته از کتاب دویست داستان از فضایل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها نوشته آقای عباس عزیزی

شفای عجیب جوان و سقوط از صحن مقدس حرم حضرت زینب (س)

مرحوم سید کمال الدین رقعى زمانى که مسئولیت واحد تاسیسات و برق صحن مقدس حضرت زینب (س) را به عهده داشت، براى یکى از دوستان خود چنین تعریف کرد: روزى پسرى به نام (صاحب) مشغول چراغانى مناره هاى حرم حضرت زینب (س) براى جشن مبعث بود که از بالاى پشت بام به وسط حیاط صحن افتاد. مردم جمع شدند و بلافاصله او را به بیمارستان عباسیه شهر شام منتقل کردند و به علت حال بسیار وخیم او بسترى شد.

آن پسر گفت: هنگامى که روى تخت دراز کشیده بودم، ناگهان بى بى مجلله اى دست یک دختر کوچک را گرفته و آن دختر فرمود: اینجا چه مى‌کنى؟ برخیز و برو کارت را انجام بده و ادامه داد: عمه جان! بگو برود و کارش را انجام بدهد.

بى بى اشاره کرد: برو کارت نیمه تمام مانده.

جوان گفت: من که ترسیده بودم با همان لباس بیمارستان از روى تخت بلند شدم و فرار کردم. در خیابان افرادى که مرا آورده بودند با تعجب از من پرسیدند: اینجا چه مى کنى؟ و چرا از بیمارستان بیرون آمدى؟ من شرح واقعه را گفتم و خلاصه این واقعه، مشهور آن زمان شهر شام شد.

برگرفته از کتاب دویست داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها نوشته آقای عباس عزیزی

لشکریانی در عرش که کاروان حضرت زینب (س) را همراهی کردند

هنگامی که سپاه یزید ملعون کاروان اسرای کربلا و حضرت زینب (س) و اهل بیت (ع) را با وضع نامناسب و ناراحت کننده و بدون پوشش ‍ مناسب سوار شتران برهنه وارد شام کردند و مردم به آن‌ها مى نگریستند و برخى آنان را مورد اذیت و آزار قرار مى دادند، یکى از شیعیان از دیدن این منظره بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت خود را به امام سجاد (ع) برساند ولى موفق نشد. خود را خدمت حضرت زینب (س) رساند و گفت: اى پاره تن حضرت زهرا (س)! شما از کسانى هستید که جهان به خاطر وجود شما آفریده شده متحیرم که چرا شما را به این صورت مى بینم.

حضرت زینب (س) با دست مبارک اشاره به آسمان کرد و فرمود: آن جا را بنگر تا عظمت ما را درک کنی.

آن شخص نگاه کرد ناگاه لشکریان زیادى را میان زمین و آسمان دید که از کثرت به شماره نمى آید و دید که جلوی اهل بیت (ع) کسى ندا مى‌دهد که چشمهاى خود را از اهل بیتى که ملائکه به آن‌ها نامحرم هستند، بپوشانید.

ماجرای نفرین حضرت زینب (س)

بحر بن کعب (یا ابجر) را آوردند ابراهیم اشتر رو به او گفت: راست بگو، در روز عاشورا چه کردى؟ واى بر تو باد!

ابجر گفت: کارى انجام نداده ام، فقط روسرى زینب را از سرش گرفتم و گواشواره‌ها را از گوشش کندم، به حدى که گوشهایش را پاره شد.

ابراهیم در حالى که گریه مى کرد گفت: واى بر تو! آیا چیزى به تو نگفت.

ابجر گفت: چرا، او به من گفت: خداوند دست‌ها و پاهاى تو را بشکند و با آتش دنیا قبل از آخرت تو را بسوزاند!

ابراهیم رو به او کرد و گفت: اى واى بر تو! آیا از خدا و رسول خدا (ص) خجالت نکشیدى و رعایت حال جد او را نکردى؟ آیا هرگز دلت به حال او نسوخت و به حال او رقت و رافت نیاوردى؟

ابراهیم گفت: دستهایت را جلو بیار. در همان لحظه دستور داد آن‌ها را قطع کنند. سپس ابراهیم پاهاى او را نیز قلم کرد و چشمان او را بیرون آورد و با انواع عذاب و شکنجه‌ها به درک واصل کرد.

سوگنامه آل محمد، ص ۳۷۷ و ۳۷۸.

معجزه خاموش شدن هلهله دشمنان و سکوت عالمیان برای خطبه حضرت زینب (س)

در دروازه کوفه در آن ازدحام و شلوغى که صدا به کسى نمى رسید، حضرت زینب (س) مى خواست حق را ظاهر کند و خطبه اى بیان کند هیچ کس گوش نمى کرد. سر و صداى لشکر و هیاهوى تماشاچیان و هلهله آن‌ها نمى گذاشت صدا به کسى برسد.

ناگهان حضرت زینب (س) به قوه ولایت اشاره فرمود: ((اشارت الى الناس ان اسکتوا فارتدت الاصوات و سکنت الاجراس)) ساکت شوید! همه صدا‌ها گرفته شد و زنگ هاى گردن اسب‌ها و قاطر‌ها و شتر‌ها ایستاد و در یک سکوت محض خطبه غرایش را بیان فرمود و حق را آشکار کرد.

زندگانى فاطمه زهرا و زینب (س) ص ‍ ۱۶

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۷:۰۰ ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
✋صلی الله علیک یاسیدتی ومولاتی یابنت حبیب الله روحی بفداک ?
Iran (Islamic Republic of)
محمد (انا کلب زینب)
۱۰:۲۷ ۳۰ دی ۱۴۰۲
الهی دورت بگردم عمه جون الهی فدات بشم.
کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود
Iran (Islamic Republic of)
محمد (انا کلب زینب)
۱۰:۲۷ ۳۰ دی ۱۴۰۲
الهی دورت بگردم عمه جون الهی فدات بشم.
کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۰۳ ۲۷ آبان ۱۴۰۲
السلام علیک یا زینب کبری
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۳۲ ۲۷ بهمن ۱۴۰۰
السلام علیک یا حضرت زینب علیه‌السلام
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۵۰ ۲۰ اسفند ۱۳۹۸
یا زینب. السلام علیک یا زینب. خدایا به دولت سوریه و مردم سوریه و مدافعان حرم حضرت زینب (س) نصرت عطا کن .آمین