«ابوحاتِم سِجِسْتانی» و علم قرائت قرآن

سهل بن محمد جُشَمی، مُقری و ادیب بصری قرن دوم و سوم هجری قمری است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بار‌ها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صد‌ها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت‌به‌خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.

با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.

برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.

سهل بن محمد بن عثمان بن یزید جُشَمی، مُقری و ادیب بصری قرن دوم و سوم هجری قمری است.

تاریخ تولد او معلوم نیست، اما تاریخ درگذشت وی را ۲۵۵ق در بصره دانسته‌اند؛ البته برخی منابع تاریخ‌های دیگری نیز ذکر کرده‌اند. ابوحاتم اهل سجستان (سیستان کنونی) بود و خود به این موضوع اشاره کرده است، اما برخی او را اهل سجستان از روستا‌های بصره پنداشته‌اند.

هر چند وی هیچ‌گاه سیستان را ندیده بود، رابطه‌ای معنوی با مردم آن دیار داشت؛ مثلاً می‌توان به رابطه او و یعقوب لیث صفار اشاره کرد. یعقوب لیث با ابوحاتم نامه‌نگاری می‌کرد و سؤال‌هایی درباره نحو از وی می‌کرد و حتی خواستار آن شد که ابوحاتم آثار نحوی اخفش را برای وی بفرستد.

اخفش استاد ابوحاتم در علم نحو بود. در واقع، شاید یعقوب لیث به این صورت خواستار رابطه با دانشمندی سیستانی شده بود؛ چنان که پس از درگذشت ابوحاتم، آثار وی را به قیمت گزافی از اهل بصره خریداری کرد. شاید به سبب همین رابطه معنوی بین ایرانیان و ابوحاتم بود که قرائتِ مختارِ ابوحاتم تا قرن‌ها در مناطقی از ایران، از جمله سیستان و خراسان رایج بود. گویا خانواده وی در سجستان املاکی داشتند که به ابوحاتم به ارث رسیده بود؛ زیرا خود وی در کتاب النخل به این موضوع اشاره کرده است. همچنین به گفته تاریخ‌نویسان، وی ۱۰۰ هزار دینار از پدر به ارث برد و همه آن را صرف آموختن دانش کرد و به طالبان علم نیز بخشید.

ابوحاتم سال‌های پایانی قرن دوم و سال‌های آغازین قرن سوم هجری را در بصره گذراند. در آن زمان این شهر مهد علم، به ویژه علوم دینی در جهان اسلام بود. وی نیز از استادان و شیوخ آن زمان به غایت بهره برد؛ چنان که قرائت را از افرادی، چون عبدالملک اصمعی، ایوب بن متوکل، اسماعیل بن ابی اویس و به ویژچه یعقوب حضرمی، قاری نامدار بصره فراگرفت و استادانی، چون عبدالملک اصمعی، اخفش اوسط، ابوزید انصاری، محمد بن سلام جمحی، ابوعبید معمر بن متنی، ابوعامر عقدی، ابوعبدالرحمان مقری، ابوجابر ازدی به وی علم ادب آموختند.

اخفش اوسط به وی علم نحو نیز آموخت. ابوحاتم بر اثر این تعلیمات عالِمی برجسته در بصره شد و مایه افتخار مکتب بصره بود. بصریان وی را شیخ و استاد خود می‌نامیدند و استادانش، ابوزید انصاری و ریّاشی و یعقوب حضرمی او را ستوده‌اند تا جایی که ابوزید در جایی گفته است که بر شماست تا پس از من نزد ابوحاتم علم بیاموزید و ریّاشی نیز در مراسم خاک‌سپاری ابوحاتم گفت که همراه ابوحاتم دانش بسیاری نیز به خاک رفت.

ابوحاتم علاوه بر داشتن مقام علمی به لحاظ اجتماعی نیز شخصی بانفوذ بود. در مسجد جامع بصره تدریس می‌کرد و شاگردان نامداری پرورد؛ از جمله ابوبکر بن درید، ابوسعید عسکری نقّاط، احمد بن حرب، احمد بن خلیل عنبری در علم قرائت؛ و ابوالعباس مبرّد، ابن قنیبه دینوری، ابوعروبه حرّانی در علم ادب.

درباره ابوحاتم گفته‌اند که از پیروان مذهب «اصحاب حدیث» است. البته در جایی نیز آمده است که وی در نهان پیرو مذهب «اهل عدل» بود. در کتاب الوصایا، تألیف ابوحاتم نیز نکاتی دیده می‌شود که گرایش وی را به اهل بیت (ع) نشان می‌دهد. در میان علوم آن روزگار، بیش از همه در علوم قرآنی تخصص داشت. در آن زمان مراکز مهم علم قرائت شهر‌های مدینه، مکه، کوفه، بصره و شام بودند که هر یک قاریانی بنام داشتند. او در کتاب مشهور خود، کتاب القراءات، بیست و اندی قرائت رایج در آن دوره را بیان کرده، ولی به دو مکتب معروف آن دوره، شام و کوفه در کتابش توجهی نکرده است.

ابوحاتم در علم اختیار از نظر گرایش مکتبی جزء کسانی به شمار می‌رفت که قرائت‌های بصری داشتند. او در گزینش خود ملاک‌هایی را در نظر گرفته از جمله نظر غالب بین قاریان و انتخاب سازگارترین قرائت با قواعد و ظرایف زبان عربی. همچنین، درباره عامل زبان، علاوه بر قواعد و قیاس‌های دستوری و کاربرد‌های لغوی، بر روانی و شیوایی سخن نیز در گزینش قرائت خود تکیه می‌کرد. با گویش‌های گوناگون عربی آشنا بود و در بین گویش‌های گوناگون عربی آشنا بود و در بین گویش‌های قبیله‌های عرب بیش از همه به گویش قریش گرایش داشت. ابوعبید قاسم بن سلام و ابوحاتم در آن روزگار تنها کسانی بودند که در علم اختیار به هم نزدیک بودند و علت آن نزدیکی روش‌های گزینش آنان بود.

اختیار ابوحاتم بیش از همه در ایران پذیرش و رواج یافت. چنان‌که ابن مهران مقری نیشابوری در قرن چهارم هجری، در کتاب الغایة خود، اختیار ابوحاتم را جزء ۱۰ قرائت برتر و برگزیده قرار داد. این کتاب قرن‌ها در ایران کتاب درسی بود. ابوحاتم، افزون بر علم قرائت، در مصاحف نیز آگاهی گسترده‌ای داشت و بسیار صریح و مشخص اختلاف‌ها را با ذکر مورد بیان می‌کرد. همین‌طور در باب تنقیط مصاحب و مواضع نقطه‌گذاری دقت نظر داشت و در تمامی موارد رساله‌هایی نوشت که دیگران از آن‌ها استفاده می‌کردند.

افزون بر اینها، همواره ابوحاتم را در لغت و فنون ادبی ستوده‌اند. وی نتیجه شکوفایی یکی از دو مکتب بزرگ آن روزگار، یعنی مکتب بصره بود.

ابوحاتم در آغاز به آموختن علم نحو نزد اخفش اوسط روی آورد، ولی هیچ‌گاه در نحو مانند علم لغت پیش نرفت. ابوحاتم در علم لغت از پیشوایان است و کتاب الاضداد جایگاه او را در زمینه علم لغت نشان می‌دهد، چنان که هافنر در کتاب ثلاثة کتب فی الاضداد خود اثر ابوحاتم را در کنار دو اثر اصمعی و ابن سکیت که در همین زمینه تألیف شده‌اند، قرار داده است. کتاب ابن سکیت تقریباً رونوشتی از اثر اصمعی است، ولی ابوحاتم که همچون استاد خود، اصمعی از ابوعبیده روایت می‌کند، توانسته است اثر خود را در ردیف نوشته استادش جای دهد. او در مقام لغت‌شناس به اشتقاق واژه‌ها، زبان عامیانه و گویش‌های گوناگون عربی توجه داشت.

جالب توجه آن است که ابوحاتم با زبان فارسی آشنا بود. در واقع، الفاظ به‌کارگرفته ابوحاتم در بسیاری موارد از لحاظ مطالعه تاریخی زبان فارسی در سده سوم هجری شایان توجه است.

ابوحاتم به شیوه معمول و رایج قرن‌های نخستین دوره اسلامی، در نوشته‌های لغوی خود آگاهی‌هایی جغرافیایی نیز عرضه کرده است. این اطلاعات آگاهی‌های جغرافیایی دقیقی از شهر‌های ایران را دربر دارد و این امر نشان‌دهنده آشنایی او با اوضاع این شهرهاست و احتمال می‌رود که به این مناطق سفر کرده باشد. علاوه بر این او در کتاب‌های خود اطلاعاتی درباره گیاهان و جانوران به دست می‌دهد؛ مثلاً در کتاب النخل خود به جغرافیای طبیعی پرداخته و ضمن بحث لغوی درباره گیاهان، به پوشش گیاهی مناطق گوناگون اشاره کرده است. نکته جالب در این کتاب بیان مطلبی از استادش، اصمعی، است که زمین را به چهار بخش سودان، روم، فارس و عرب تقسیم کرده است و این امر با تقسیم‌بندی سنتی زمین بر حسب هفت اقلیم تفاوت دارد و کمی عجیب و خاص به نظر می‌رسد.

ابوحاتم طبع شعر نیز داشت، اما شاعری برجسته نبود. با این حال برخی سروده‌های وی را ستوده‌اند و در کتاب‌های ادبی آورده‌اند. طبق شواهد تاریخی وی با ادبیانی، چون ابوالعناهیه و جاحظ نامه‌نگاری و گفت و شنود می‌کرد.

ابوحاتم در مقام عالمی «اخباری» به داستان‌ها و حکایات پیشینیان توجه داشت و در این باره دو اثر معروف به نام‌های کتاب المعرون و کتاب الوصایا نوشت. این دو اثر کاملاً با دیگر آثار او تفاوت دارند.

در آخر باید گفت که او با علم حدیث نیز آشنا بود و از افرادی، چون محمد بن عبیدالله عتبی، وهب بن جریر بن حازم، و یزید بن هارون حدیث شنیده است و افرادی، چون ابن خزیمه، ابوبکر بزّار، ابوبشر دولابی، ابن صاعد و ابوروق هِزّانی از او حدیث شنیده‌اند. ابن حبان او را در زمره ثِقات آورده است.

بخش عمده آثار ابوحاتم از بین رفته یا هنوز به دست نیامده است، ولی می‌دانیم آثار او تا چندین سده پس از وی رواج داشته و حتی در فهرست‌های مغرب‌زمین نیز درج شده است. آثار وی را می‌توان به سه بخش چاپی، خطی و یافت نشده تقسیم کرد.

الف) آثار چاپی

۱. الاضداد، اهفنر این کتاب را همراه دو اثر دیگر در همین باره با عنوان ثلاثة کتب فی الاضداد در بیروت به چاپ رساند.

۲. التذکیر و التأنیث، ابوحاتم پیش از ۲۳۳ق آن را نوشته است؛ زیرا در مجلسی که ابوحاتم، اخفش و توزی حضور داشتند از این اثر سخن به میان آمده و توزی از وی در این‌باره پرسش کرده است.

۳. فَعَلتُ و اَفْعَلْتُ، به کوشش خلیل ابراهیم عطیه در بصره در ۱۹۷۹ به چاپ رسید.

۴. المعروفن، ابوحاتم در این کتاب به شرح احوال حدود ۱۰۰ نفر از کسانی که عمری دراز داشتند پرداخته و آنان را به سه گروه تقسیم کرده است: گروهی که اسلام را درک نکردند، گروهی که بخشی از عمر خود را در دوران جاهلیت و بخشی دیگر را در زمان اسلام گذراندند و گروه سوم که در دوره اسلامی می‌زیستند. در واقع، در این کتاب وی افزون بر ذکر روایات و اخبار گذشتگان، معمرینی را نام برده است که شعر یا مَثَل یا سخنی حکمت‌آمیز از آن‌ها روایت شده است. به همین سبب نام برخی از معمرین در کتابش نیامده است.

۵. الوصایا، در این اثر به ذکر وصیت افرادی پرداخته که نام برخی را در المعمرون آورده است. الوصایا تازگی موضوع المعمرون را ندارد، اما کتاب با ارزشی است و جزء نخستین و مهم‌ترین این کتاب‌ها محسوب می‌شود. برخی از این کتاب استفاده کرده و کوشیده‌اند تا با مطالعه کتاب، مطالب آن را ریشه‌یابی کنند. نقل مطالب این اثر در کتاب‌های نویسندگان دیگر نیز دیده شده است.

۶. النخل، این اثر بار‌ها در ایتالیا به چاپ رسیده است. همچنین ابراهیم سامرائی آن را با فهرست‌ها و تعلیقاتش در بیروت، در ۱۹۸۵ منتشر کرد.

ب) آثار خطی

۱. تفسیر غریب ما فی کتاب سیبویه من الابنیة، نسخه‌هایی از آن در کتابخانه‌های شهید علی و عارف حکمت نگه‌داری می‌شود.

۲. نقدی بر مجاز القرآن ابوعبیده معمر بن مثنی، نسخه‌ای از آن در کتابخانه صائب در آنکارا محفوظ است.


بیشتر بخوانید

منبع: آنا

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار