
در طول تاریخ اروپا، دورههای صلح که در آن بازسازی و پیشرفت جای ویرانیهای جنگ را گرفت، عمدتاً به واسطهی تعادل موقتی میان قدرتهای بزرگ ممکن شد. اما در ۲۳ فوریه ۲۰۲۲، هیچ تعادلی میان قدرتها وجود نداشت؛ همان روزی که ستونهای زرهی روسیه بهسوی کییف حرکت کردند و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، اوکراین را نه فقط بخشی از روسیه، بلکه خاستگاه نخستین دولت روسی ـ یعنی روسِ کیف ـ نامید.
این هشدار از طریق تصاویر ماهوارهای تأیید شد؛ تصاویری که ستونهای بلندی از خودروهای زرهی روسیه را نشان میداد که آمادهی تهاجم بودند. در آن زمان، رئیسجمهور آمریکا، رئیسجمهور فرانسه و نخستوزیر بریتانیا ـ بههمراه سایر متحدان اروپایی فعال ـ فرصت داشتند تا جلسهای اضطراری تشکیل داده و هشدار قاطع و روشنی به روسیه بدهند و در عین حال، وعدهی حمایتی تمامعیار از اوکراین را مطرح کنند.
از سال ۲۰۱۴ و پس از ورود نیروهای «بدون نشان» روسی به مناطق دونتسک و لوهانسک و اشغال کریمه، هشت سال زمان برای آمادهسازی وجود داشت. اما زمانی که تانکهای روس وارد اوکراین شدند، هیچ نیروی هماهنگ و قاطعی برای پاسخگویی فوری و مؤثر وجود نداشت.
در دوران جنگ سرد، ناتو با ارسال فوری هزاران نیروی هوابرد به کشورهای تحت تهدید، بارها چنین واکنشی را انجام داده بود. اما آن ناتو، ناتوی پیش از گسترش بود؛ اتحادی نظامی متشکل از کشورهایی که توان دفاع از خود و کمک به متحدان ضعیفتر را داشتند.
از اتحاد نظامی تا باشگاه اجتماعی
با ورود کشورهایی مانند استونی (که بهرغم شایستگی سیاسی، از نظر نظامی غیرقابل دفاع بودند) و لهستان (که تنها ۴۲هزار نیروی رزمی فعال داشت)، ناتو دیگر یک اتحاد نظامی واقعی نبود. ناتو به نهادی اجتماعی بدل شد، مملو از نشستها، برنامهریزیها و مناسبتهایی در مقر فرماندهی عالی در بلژیک، بدون آنکه کسی اجازه داشته باشد حتی با زبان دیپلماتیک به ضعفهای نظامی آشکار اعضا اشاره کند.
اوج فعالیتهای ناتو به نشستهای پرزرق و برق ختم میشود که در آن حضور کشورهای جدید با شکوه تمام جشن گرفته میشود، بیتوجه به توان واقعی دفاعی آنها. در نشست ۲۰۲۴ در واشنگتن، بایدن پوتین را با زلنسکی اشتباه گرفت؛ اشتباهی که فقط اندکی بر فضای تیره نشست افزود. هیچکس راهی برای پایان جنگ اوکراین پیشنهاد نکرد.
در روزهای منتهی به حمله روسیه، اطلاعات ماهوارهای نشاندهندهی حرکت نیروهای روس در آرایش تهاجمی بود. پنج روز فرصت باقی بود تا جنگندهها به پایگاههای آلمان، ایتالیا یا بریتانیا منتقل شوند. اما بهجای آن، دولت بایدن سفارت خود در کییف را تخلیه کرد و موجی از وحشت بهراه انداخت که بیش از ۲۰ کشور دیگر را هم به تخلیه کشاند. همزمان، آلمان اعلام کرد که حتی در صورت حمله روسیه به اوکراین، پروژهی خط لولهی نورداستریم ۲ را متوقف نخواهد کرد. در چنین شرایطی، تنها شجاعت زلنسکی، وزیر دفاعش رزنیکوف و شهردار مقاوم کییف بود که از فروپاشی اوکراین جلوگیری کرد و مقاومت را آغاز نمود.
ناکارآمدی ساختاری ناتو و راهحل جایگزین
اینکه چرا پوتین در فوریه ۲۰۲۲ بازداشت نشد، بهروشنی از مرور این وقایع قابل درک است: اروپا فاقد یک قدرت بزرگ نظارهگر و بازدارنده بود که بهجای ناتوی دچار بحران عملکرد، بتواند در کنار آمریکا عمل کند.
اما نشانههایی از شکلگیری چنین قدرتی پدید آمده است. نشستی نسبتاً آرام میان سران بریتانیا، فرانسه و آلمان در هفتههای اخیر، نوید شکلگیری «قدرت بزرگ مصنوعی» را میدهد: اتحاد استراتژیک دائمی این سه کشور برای مقابله با بحرانها، چه با حمایت از پاسخ آمریکا و چه در صورت نیاز، با فشار برای واکنش واشنگتن.
در مقایسه با تصمیمگیری در جمع دهها کشور عضو ناتو، رسیدن به توافق میان سه کشور بسیار آسانتر است. ناتو با موانع متعددی برای تصمیمگیری سریع مواجه است: برخی کشورها به دلایل مذهبی یا تاریخی با اقدام علیه برخی دشمنان مخالفاند (مثلاً کشورهای ارتدوکس با اقدام علیه روسیه یا صربستان، کشورهای مسلمان با اقدام علیه کشورهای اسلامی). حتی در فقدان این موانع، حضور نمایندگان هر کشور در تصمیمگیریها، موجب تأخیر مرگبار میشود.
قدرت مصنوعی، واقعیتی محتمل
اما ایجاد یک «قدرت بزرگ سهجانبه» بهعنوان یک قدرت مصنوعی نیازمند توان نظامی واقعی است. امروزه نه بریتانیا، نه فرانسه و نه آلمان بهتنهایی قدرت بزرگی محسوب نمیشوند. بریتانیا در جنگ فالکلند (۱۹۸۲) نشان داد که میتواند بدون حمایت دیگران بجنگد، اما آن هم علیه حریفی نسبتاً ضعیف بود.
در زمینهی نیروی زمینی، ارتش بریتانیا حدود ۷۰هزار نفر نیرو دارد و فرانسه کمتر از ۱۰۰هزار، اما برخلاف بیشتر ارتشهای ناتو، بخش عمدهای از این نیروها واقعاً آمادهی جنگاند. آلمان، که در زمان آنگلا مرکل عملاً بودجه دفاعیاش را کاهش داده بود، اکنون با صدراعظم جدید «فریدریش مرز» برنامهی بازآرایی جدی ارتش را با تمرکز بر نیروهای زرهی آغاز کرده است.
در نیروی دریایی، اوضاع امیدوارکنندهتر است. بریتانیا و فرانسه هر دو ناو هواپیمابر دارند و زیردریاییهای اتمی آنها توان بالایی برای کنترل دریا دارند. حتی نیمی از ۱۰ زیردریایی فعال بریتانیا و فرانسه میتوانند هرگونه عملیات دریایی روسیه در اقیانوس اطلس و شمالگان را مختل کنند.
در نیروی هوایی نیز، فرانسه و بریتانیا خلبانانی دارند که واقعاً آماده عملیاتاند. بهطور مثال، نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا جنگندههای یوروفایتر را واقعاً در حملات علیه انصارالله استفاده کرده، برخلاف ایتالیا و اسپانیا که علیرغم آسیب اقتصادی، در عملیات نظامی مشارکتی نداشتند.
دفتر بحران مشترک
برای تحقق این قدرت بزرگ، نیازی به ساختار پیچیده نیست. کافی است یک دفتر مشترک برای هماهنگی سیاست خارجی و دفاعی ایجاد شود؛ نهادی سبک که فقط در مواقع تهدید فعال شود. این دفتر تنها به چند دیپلمات و افسر نظامی ارشد از هر کشور نیاز دارد که مستقیماً به سران کشور خود در شرایط بحران متصل باشند.
حتی اعلام ایجاد چنین دفتری، ممکن است واکنشهای تند در پایتختهای بهحاشیهراندهشدهی اروپا ایجاد کند ـ کشورهایی که هنوز وانمود میکنند در سیاست جهانی مؤثرند، اما در واقع از کمک به اوکراین و حتی مقابله با انصارالله نیز خودداری میکنند. بروکسل نیز احتمالاً معترض خواهد شد؛ جایی که رئیس کمیسیون اروپا، اورسولا فوندرلاین، علیرغم توانمندیهای شخصیاش، نشان داده که نهادش در برابر تهدیدهای واقعی هیچ نقش مؤثری ندارد.
بریتانیا، فرانسه و آلمان ـ کشورهایی که دو جنگ جهانی را با هم تجربه کردهاند ـ اکنون این فرصت را دارند که با اتحاد، اروپا را به قدرت بزرگی تبدیل کنند که بتواند در برابر بحرانهای نوظهور بایستد. در غیر این صورت، جنگهای بیشتری در پیش خواهد بود.
منبع: آن هرد