
باشگاه خبرنگاران جوان - همیشه غربیها گفتهاند که تمایل دارند ایران به نظم جهانی برگردد و مانند باقی کشورها باشد؛ در چند ماهه اخیر منتهی به جنگ این جمله بیش از همیشه تکرار شد. اگر این موضوع تماما به نفع ایران است چرا غربیها دایه دلسوزتر از مادر شدهاند؟
پاسخ این سوال در فرآیند جهانی شدن و مقاومتها در برابر آن است. جهانی شدن فرآیند یکدست کردن همه چیز است: یکدست کردن افراد، کشورها، ملت ها، اقوام، فرهنگها و حتی اضمحلال زبانها در یک یا چند زبان جهانی است به گونهای که فردیتی باقی نماند. اما افراد، کشورها و ملتها و هر چیزی که میتوان برای آن ارادهای تصور کرد متمایل به داشتن فردیت و تکینگی است؛ خودش در خودش یک چیز متمایز و خاص باشد. جهانی شدن زوال یا کمرنگ کردن هر نوع فردیتی است.
سوای لفظ پر زرق و برق «جهانی شدن» باید توجه کرد که جهانی شدن تنها یکی از گزینههای ممکن است که غربیها دوست دارند. تفرد و تشخص گزینه جذاب دیگر است؛ چیزی که تا پیش از دهکده جهانی غرب نیز به آن متمایل بود و بر آن تاکید میکرد. اما چنین نیست که غرب به اراده و میل صرف به سمت مفهوم جهانی شدن یا دهکده جهانی رفته باشد. گرچه این دو مفهوم متمایز و مجزا هستند، اما هر دو محصول شرایطی هستند. دهکده جهانی نشات گرفته از پیشرفت فناوریهای ارتباطی نوین است که همه را به هم نزدیک کرده است و رسانههای جمعی بر انسان حکمرانی میکنند. حکمرانی رسانه سبب یکدست شدن افکار و کمرنگ شدیت فردیتها میشود. در واقع غرب خود در یک دو راهی گیر کرده است که اکنون ناچار مفاهیم فرد محور و جهان بینی سابق را کنار گذاشته است.
حقوق بشر و آزادیهای فردی محصول دوران پیش از جهانی شدن است. از این رو، گرایش غرب به جهانی شدن در خود نوعی تناقض است: غرب که زمانی شدیدا فردیت و تکینگی را تبلیغ میکرد اکنون با جهانی شدن به طرف مقابل آن سوق داده شده است. پیشتر که غرب لیبرالیزم فردگرا را جهان بینی خود میدانست چنان بر فردگرایی تاکید میکرد که در اعلامیهها و بیانیههای غربی اثری از توجه به اجتماع و جامعه وجود نداشت؛ پس از ظهور دهکده جهانی غرب جهان بینی خود را به جهانی شدن تغییر داد و ملیت و کشور و فردیت کمرنگ شد. اکنون بودن در نظم جهانی و نداشتن تشخص بیشتر اهمیت دارد.
ایران یکی از کشورهایی است که فردیت خود را حفظ کرده و در سطوح متفاوت حامی گفتمانی است که فردیت را تشویق میکند. این موضوع در تمامی زمینهها دیده میشود، از ناهمسویی با دیدگاه غربی که جنایتهای اسرائیل را زیر لوای اقدامات نظامی لازم توجیه میکند تا گفتمانهای غربی درباره آزادی و مردم سالاری. به همین خاطر ایران تهدیدی وجودی برای جهانی شدن و بنیاد غربی است که جهانی شدن را به عنوان گفتمان غالب خود انتخاب کرده است. اما در واقعیت چنین نیست که فقط ایران چنین تهدیدی باشد بلکه موضوع عمیقتر از آن است.
جهانی شدن مانند هر فرآیند دیگری تبعات و محصولات جانبی دارد: تولیداتی که ضرورتا از فرآیند منتج میشوند، اما در زمره اهداف فرآیند نیستند؛ برساختههایی که قصد نشدهاند، اما لزوما از خود فرآیند برآمدهاند. جهانی شدن نیز چند محصول جانبی با خود دارد که همه جا در درون خود دارد. نمونههایی از این عوارض جانبی مقاومت فردیت هاست؛ کسانی که نمیخواهند فردیت و تکینگی خود را از دست بدهند.
مانند جنبشهای ضد جهانی شدن، حتی کنشهای متفاوتی که غرب آنها را تروریزم مینامد، کنشهایی که هرگاه از طرف غربی باشد رفتاری ضروری و اجتناب ناپذیر دیده میشود زیر اسامی «خنثی کردن»، «رفع تهدید» یا «از میان بردن» پنهان میشوند، اما همین کنشها از طرف دیگران «تروریزم» خوانده میشود. آمریکاییها سران و فرماندهان دیگر کشورها را میکشند و اسم آن را خنثی کردن میگذارند، اما اگر دیگران به انتقام جویی برخیزند دیگر خنثی کردن نامیده نمیشود بلکه تمام غرب بسیج میشود تا آن را ترور بخواند. از این رو، آنچه غرب تحت عنوان «تروریسم» با آن مبارزه میکند در نفس الامر ربطی به ترور ندارد بلکه صرفا رویههایی ناهمسو با نظم جهانی مطلوب غرب است. اگر فلسطینیها برای رفع اشغال مبارزه کنند آنها را «تروریست» و رزمندگانشان را «تروریست» میخوانند، اما نسل کشی و اشغال اسرائیلیها دفاع از خود و اعضای مسلح آنها صرفا «سرباز» نامیده میشوند در حالی که اشغالگر هستند. تنها تفاوت رزمندگان فلسطینی با دشمنانشان این است که گروههای مقاومت فلسطینی در نظم جهانی مورد نظر غرب گزینه مطلوب تلقی نمیشوند. در واقع، تروریزم تولید خود غرب است. محصول جانبی که از خود جهانی شدن تولید میشود.
ژان بودریار، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم و یکی از منتقدان سرسخت سلطه آمریکایی، موضوع تروریزم و جنگ ادعایی غرب علیه تروریزم را نوعی محصول جانبی جهانی شدن میبیند؛ جایی که ارادههای از بین رفته تصمیم به مقاومت میگیرند. نه آنکه تروریزم درست و قابل دفاع باشد، اما جنگی که غرب آن را تحت عنوان مبارزه با تروریزم توجیه میکند صرفا حفظ هژمونی غرب بر جهان است.
از این رو است که غرب اصرار دارد ایران به نظم جهانی برگردد یا همیشه ایران را متهم به حمایت از گروههایی میکند که غرب آنها را نامطلوب تلقی میکند و در معرض تهمت تروریزم قرار میدهد. موضوع مهم این است که چنین نیست که نظم جهانی با سلطه غربی در همه جهان مطلوب باشد؛ بسیاری از کشورهای آسیایی مانند ایران هستند و تن به این سلطه نمیدهند یا سعی میکنند تماما منقاد و تحت سلطه نباشند. اما بعضی از کشورها مانند ایران موقعیت ژئوپلتیک خاصی دارد که برای غرب اهمیت دارد و حاضرند، نسبت به دیگران، فشار بیشتری را اعمال میکنند.
منبع: خبر آنلاین