مادران شهید، ستون‌های بی‌صدایی‌اند که در آتش فراق و اقیانوس سکوت،بار سنگین ایمان را بر دوش کشیدند و هنوز، در دل این سرزمین، پابرجا ایستاده‌اند.

باشگاه خبرنگاران جوان؛ مریم سادات بهادر _ گاهی، تاریخ را نمی‌شود از لای کتاب‌ها خواند.
گاهی باید گوش سپرد؛ به صدایی لرزان پشت پنجره‌ای نیمه‌باز، به دلی که هنوز هر شب، با قاب عکسی گفت‌و‌گو می‌کند.

بعضی قصه‌ها، در طبل و طراوت جشن‌های پیروزی جا نمی‌گیرند. آنها در سادگی یک زن، در سکوت چادر مشکی‌اش، در نگاه خیره‌اش به دوردست‌ها خلاصه می‌شوند.

 

ستون‌هایی که هنوز ایستاده‌اند | روایتی از مادران جنگ

این گزارش، نوای همین سکوت‌هاست. روایتی از ستون‌های بی‌نام وطن...از مادران جنگ.

صدایی از دوردست‌ها | جنگ چگونه وارد خانه شد؟

جنگ، بی‌اجازه آمد. نه با پرچم، نه با هیاهو. با انفجاری در کوچه‌ای خلوت، و بعد با دردی که تا سال‌ها از دل‌ها بیرون نرفت.در چنین روزهایی، وقتی مردان خاک‌ریز‌ها را ساختند، زنانی نیز بودند که پشت خانه‌ها، دژ‌های ایمان بنا کردند.

ستون‌هایی که هنوز ایستاده‌اند | روایتی از مادران جنگ

"مادر"، آن واژه‌ی همیشه مقدس، در این ایام نام تازه‌ای گرفت: سنگر. پناه. ستون؛ و در قلب شهر کوچک خاتون‌آباد شهربابک، زنی بود که این کلمات را زیست: حاج‌بی‌بی محمودی. مادرِ دو شهید، خواهر شهید، مادر جانباز، و زنی که پشت هیچ خاکریزی نایستاد، اما خودش یک سنگر بود.

با نگاهی آرام، اما دلی پرتلاطم از سال‌های سوخته، می‌گوید:«خدا را شکر…بچه‌هام خوب بودن…تونستن جلوی دشمن رو بگیرن که ما مثل فلسطینی‌ها آواره نشیم.این، نعمت خدا بود.»

ستون‌هایی که هنوز ایستاده‌اند | روایتی از مادران جنگ

بچه‌هایش، تنها بچه نبودند. مؤمن بودند، بی‌صدا و بی‌ریا. صدای قرآنشان هنوز در خانه پیچیده، آن‌قدر که حاج‌بی‌بی، شب‌ها با آیه‌ها می‌خوابد و صبح‌ها با «بسم‌الله» از جا بلند می‌شود.می‌گوید:«قرآن‌خون بودن، با تقوا، با عبادت…نه این‌که بد بودن که من آرزو کنم کاش نبودن.
نه…بودن‌شون، افتخارم بود.»و یکی از آن شب‌ها را به یاد می‌آورد.وقتی اصغر، از جبهه برگشت، اما نه مثل قبل.دل‌نگرانش شد.گفت: پسرم، چرا این‌قدر ناراحتی؟اصغر گفت:«بشین مادر تا برات بگم…بچه‌ها زخمی بودن، جا موندن…توی کانال بودن…خاک زنده‌زنده روی‌شون ریختن…»و مادر، همان‌جا نشست، اما صدایش درنیامد.چون صدای مادر، گاهی باید سکوت باشد تا خانه نلرزد.‌ستون‌هایی که هنوز ایستاده‌اند | روایتی از مادران جنگ
حاج‌بی‌بی، اما از دلسردی نگفت. از ایمان گفت. از پسری گفت که پای تلویزیون نشسته بود و وقتی رهبر گفت پشت‌بام خانه‌هایتان رو بکارید.
صبح فرداش، خیار و گندم کاشت، نه از سر سرگرمی، بلکه از دل مسئولیت؛ و همان گندم‌ها، شد نان جبهه؛ و همان نان، شاید جان رزمنده‌ای را نجات داد.

آن روز‌ها فقط مرد‌ها نمی‌جنگیدند. زن‌هایی بودند که از پشت خانه‌ها، کوه ساختند. مثل حاج‌بی‌بی که نه تنها پسر فرستاد، بلکه دلِ مردم را هم جمع کرد، کمک‌ها را جمع کرد، و امید را نگه داشت.

او می‌گوید:«ما اینجا کمک جمع می کردیم، مردم رو دلداری می‌دادیم…مردمم اینجا زیاد کمک می‌کردن…امروز که نگاه می‌کنم، این همه شهید، این همه یتیم، این همه جانباز، این همه مادر چشم‌به‌راه… برای چی؟ وظیفه ما در برابر اینهمه رشادت چیست؟»و بعد سکوت.از آن سکوت‌هایی که بلندتر از هر فریادی‌ست.

ستون‌هایی که هنوز ایستاده‌اند | روایتی از مادران جنگ
باز می پرسد:«فکر می‌کنید جنایت‌هایی که در غزه رخ می دهد فقط در اونجا انجام می شود؟نه…اینجا هم وقت جنگ، صحنه های تکان دهنده تر از غزه رخ داد.»و اما مهم‌ترین حرفش نه درد بود، نه خاطره.ایمان بود. «من هیچ‌وقت مخالف رفتن بچه‌هام به جبهه نبودم…چرا باید باشم؟ مگه خون بچه‌های کرمان یا اصفهان از بچه‌های من رنگین‌تره؟
برای اسلام رفتن، برای دین.‌نمی‌خواستم فردای قیامت پیش حضرت زینب شرمنده باشم…»

ستون‌هایی که هنوز ایستاده‌اند | روایتی از مادران جنگ

و در آخر، چشم در چشم می‌گوید:«اگه آدم به خدا برسه، دیگه زرق‌وبرق دنیا براش مهم نیست… نه مال، نه طلا، نه هیچی…هیچی.»

حرف آخر

آری باید گفت، مادران شهید، خاک‌ریز‌های بی‌صدای تاریخ‌اند.با دستانی زخمی و دل‌هایی شعله‌ور، ایستادند تا زمین وطن در آتش نسوزد.

ستون‌هایی که هنوز ایستاده‌اند | روایتی از مادران جنگ

آنها نه فقط مادر، که ققنوس‌هایی‌اند که از خاکستر اشک‌هایشان، شعله‌های بی‌پایان ایستادگی برخاسته است و در سکوت شب‌های بی‌پایانِ چشم‌به‌راهی، قلب‌های‌شان، چون زنگی فراموش‌نشدنی، بر دروازه‌های زمان می‌کوبد؛ تا هیچ‌گاه، فراموش نکنیم که آنان، خودِ واژه‌ی مقاومتند و خونشان، ریشه‌ی سبز فردای این سرزمین است.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۵۹ ۰۱ مهر ۱۴۰۴
خوب که چی ؟!!!!

یک مشت بچه مچه را خام کردی بدون هیچ امادگی فرستادی دم گلوله عراقیها و شهید برگردوندی و خرج و هزینه گذاشتی رو دست ملت !!!!
خوب نتیجه ؟!!!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۰۶ ۰۱ مهر ۱۴۰۴
پدران ومادران امروز بیشتر درک میکنند که چه کردند و چه خود گذشتگی از خود نشان دادن پدران و مادران زمان جنگ ایران عراق عشق به فرزند ابدی است