
باشگاه خبرنگاران جوان ؛ سارا بابایی - در سکوت صبحگاهی اشترانکوه، تنها صدای مشکزدن زن عشایر است که به گوش میرسد.
امیرمحمد، پسر کوچولوی عشایر، لابهلای پتو غلت میزند و با صدای مشک زدن مادر، بعبع گوسفندها و خنکی صبح کوه کمکم بیدار میشود.
بعد از بیدار شدن، پا به دنیای بازی خودش میگذارد؛ حیاطی بیانتها که تا چشم کار میکند، کوه و دشت و آفتاب است.
دنیای بازیهای کودکانه
برای امیرمحمد، زمین بازی مرزی ندارد. کوهها و دشتها، رفیق بازی او هستند و هر روز، دنیایی تازه برای کشف پیش رویش قرار میگیرد.
او در همان حال که کودکی میکند، بخشی جدانشدنی از زندگی عشایر است؛ زندگیای که طبیعت و خانواده ستونهای اصلی آن هستند.
دختر عشایر؛ از کودکی تا استقلال
راحمه، دختر عشایر، زودتر از برادرش بیدار شده و به مادر در کارهای روزانه کمک میکند.
زندگی در دل کوهستانها، او را اینطور بار آورده؛ با دلی پر از محبت و دستی پر از تلاش.
راحمه از همان روزهای کودکی یاد گرفته که کار کردن در کنار مادر، بخشی از زندگی است. این عشق به کار و خانواده، همیشه در دل او خواهد ماند.
قدرتی که از دل سادگی میجوشد
راحمه به طور طبیعی قوی و مستقل بار آمده است. در این زندگی ساده اما سرشار از قدرت، از همان ابتدا یاد گرفته که همیشه روی پای خود بایستد.
زندگی در کوهستان اگرچه سخت است، اما نسلی میسازد که با سختیها خو میگیرند و از دل سادگی، قدرت میرویانند.