
باشگاه خبرنگاران جوان - در گوشهای از کلان شهر تبریز، ضلع شمالی رودخانه میدان چایی و در دل جایی که تا سه دهه قبل، سرسبزی باغ هایش تا دامنه ارتفاعات عینالی امتداد یافته بود، بیمارستانی سرپاست که ساکنانش را شجاع دلانی از جنس ایثار و غرور ملی تشکیل میدهند؛ جانبازان اعصاب و روان هشت سال دفاع مقدس.
تاکنون توفیق یار بوده که دو سه بار در معیت مسوولان استانی، میهمان قامتهای برازنده و دلهای بزرگ شان باشیم، اما این بار با جمعی از فعالان فرهنگی و هنری استان و به اهتمام اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی به بهانه هفته دفاع مقدس خدمت شان رسیدیم.
فضا، همانی است که قبل از این دیدهام؛ طبقه چهارم ساختمان «بیمارستان اعصاب و روان فجر» تبریز مفتخر به میزبانی بزرگمردانی است که هر یک یادگاری از یک عملیات باشکوه و غرورآفرین هستند؛ انسانهای برجسته و کم مانندی که کم حرفی و گزیده گویی را از تجربه حضور در میدانهای رزم هشت سال جنگ تحمیلی به ارث بردهاند؛ بیشتر با نگاههای معنادارشان و نه زبان شان با میهمانان شان سخن میگویند؛ نگاههایی که صدها کتاب نانوشته در خود نهان دارند و تا عمق جانت نفوذ میکنند.
با اینکه هر یک رنجی غیرقابل تحمل برای افراد عادی بر تن رنجورشان دارند، اما در حین حضور در جمع شان، هیچ نشانی از خستگی تحمل نزدیک به چهار دهه بیماری ناشی از جنگ نابرابر را نمیبینی: انگار همه وجودشان از ایثار و گذشت قالب ریخته شده است.
در وصف از جان گذشتگی و دست از دنیا شستن شان، همین بس که همه چیزشان ساده و بی رنگ است؛ اتاقهایی با چهار پنج تخت و یک پتوی پشمی ساده که گاه ملافه دارند و گاه بی ملافهاند. همه چیز اتاقها بوی سادگی و بی آلایشی دارد: هر قدر که از جهان شجاعت و ایثار پربارند و پر مال، از این جهان بی طمع هستند و انگار هیچ تعلق خاطری به جهان و مافیها ندارند.
بر خلاف انگاره رایج تبلیغ شده توسط جریان رسانهای معاند و برخی افراد کج فهم، اینان نه تنها بهرهای از دنیا و خوشیهای آن ندارند، بلکه برخی از آنان حتی خویشی و کسی هم در این دنیا ندارند و قیم شان، اداره کل امور ایثارگران استان و تنها محل به نام شان، تختهای فلزی بیمارستان اعصاب و روان «فجر» تبریز است و از همین رو نیز به شدت میهمان نوازند و چشم به راه قدمهایی که از در تو بیایند و از احوال شان جویا شوند.
وقتی از حاج احمد که تمام سالهای جنگ را در جبهه گذرانده و اکنون عرش نشین عالم شجاعت و فداکاری است، درباره وضعیت و حال و احوالش میپرسم و اینکه روزگار را چگونه میگذراند، پاسخ میدهد: «ماهی ۱۶ ملیون تومان حقوق بازنشستگی میگیرم و یه جورایی میگذرانم».
علی آقا همه که به گفته خودش سابقه حضور در چندین عملیات را در کارنامه دفاع خود دارد، به یکی از هم اتاقی هایش اشاره میکند و از شجاعتهای بی مانندش میگوید: «اونی که میبینی، نگاه نکن که چقدر آرومه. زمان جنگ هیچ یک از سربازان بعثی از دستش در امان نبودند و هیچ کس توان مواجهه باهاش نداشت».
اسماعیل شرافت نیا، اهل مراغه است و زبان گویای جمعی که اغلب سکوت را بر حرف زدن ترجیح میدهند. او به نمایندگی از هم بستریهای بیمارستان اعصاب و روان فجر با جمع میهمان سخن میگوید: «هر یک از این آقایان یادگار حداقل یک عملیات جنگی هستند. جانباز اعصاب و روانی داریم که از ۳۷ سال قبل در اینجا بستری است. امنیتی که دیگران امروز حرفش را میزنند و پُزش را میدهند، مدیون این بزرگواران است».
آقا اسماعیل که قامت کشیده اش به زبان بی زبانی از شکوه و عظمت هشت سال دفاع مقدس در برابر جهانی تا بن دندان مسلح حکایت دارد، خطاب به جمع میهمان ادامه میدهد: «اینها فراموش شدهاند، مظلومیت اینها را شما به یکایک مسوولان فریاد بکشید».
بدیهی است که نظافت و تمیزی بیمارستانی که به میزبانی جانبازان اعصاب و روان میبالد، بدون تلاش شبانه روزی کادر آن میسر نیست. نکته جالب اینکه جانبازان بستری در این مرکز درمانی، تمام قد، قدردان کوششهای آنان هستند و تلاش شان را ارج مینهند.
محمد آقا با اشاره به پرستار سفید پوش بلندقامتی که از انتهای سالن به سمت ما میآید، توضیح میدهد: «ما قدردان این آقایان هستیم. خیلی صبور و با حوصله هستند و در مقابل عصبانیتهای گاه و بیگاه ما که ناشی از آثار جنگ است، با گذشت تمام رفتار میکنند».
پایان، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی نیز که با تلاش همکارانش، مبتکر حضور جمعی از هنرمندان و نویسندگان در بیمارستان اعصاب و روان فجر است، در حالی که گل رُز به این عزیزان هدیه میدهد، میگوید: «ما امروز با این جمع خدمت شما رسیدهایم تا اگر بشود، قطرهای از دنیای ایثارگریها و فداکاریهای شما به تصویر کشیده شود».
وقت دیدار با جانبازان سرافراز اعصاب و روان به پایان آمده و جمع فرهنگی استان پس از گرفتن عکس یادگاری با این شیرمردان بیشه ایثار و شجاعت، با آنان خداحافظی میکنند.
منبع: ایرنا