دعواهای کودکانه اما جدی بر سر اسباب‌بازی، لباس، و هر چیز بدون ارزش از نگاه بزرگ‌ترها، اقتضای وجود فرایندی در وجود کودک است که آن را با عنوان «حس مالکیت» می‌شناسیم.

باشگاه خبرنگاران جوان - وقتی به کودک برچسب «دزدی» زده می‌شود، حتی اگر عمل او تنها یک رفتار کودکانه و گذرا باشد، این برچسب می‌تواند هویت او را تحت‌تأثیر قرار داده و آن رفتار را در ذهنش تثبیت کند. وقتی وسیله‌ای را بدون اجازه برمی‌دارد، دیگری را هل می‌دهد یا به دلیل حسادت واکنش نشان می‌دهد، به‌هیچ‌وجه با خشونت با او برخورد نکنید!

دعواهای کودکانه اما جدی بر سر اسباب‌بازی، لباس، خوراکی‌های ریزودرشت و هر چیز هرچند بدون ارزش و کم‌اهمیتی از نگاه بزرگ‌ترها، اقتضای وجود فرایندی در وجود کودک است که آن را با عنوان «حس مالکیت» می‌شناسیم. «امیر مردانی»، تسهیلگر والد و کودک از حساسیت‌های این دوران و آنچه والدین باید بدانند می‌گوید.

شکل‌گیری حس مالکیت از «من» تا «مال من»

حس مالکیت در کودکان بر پایه ایجاد حس استقلال شکل می‌گیرد. این فرایند از اواخر نوزادی شروع می‌شود، زمانی که کودک به‌تدریج احساس وجود مستقل پیدا می‌کند و هم‌زمان با دورۀ از شیر گرفته‌شدن، یک «خود قدرتمند» در او تشکیل می‌شود. کودک که قبلاً کاملاً وابسته بود، حالا به استقلال نسبی می‌رسد و خودپنداره‌اش تقویت می‌شود. کم‌کم چیزها را برای خودش می‌خواهد، آن‌ها را برمی‌دارد و نزد خود نگه می‌دارد. در تصویر ذهنی‌اش همه چیز «مال او» است. حدود ۳ سالگی (البته نه به‌صورت دقیق و خطی)، حس مالکیت به معنای واقعی در کودک شکل می‌گیرد. قبل از این، کودک جهان را یکپارچه می‌بیند و خود را از اجزای آن جدا نمی‌داند. با رشد و بزرگ‌شدنش، کم‌کم مفهوم اجزا و نسبت بین آن‌ها، از جمله نسبت مالکیت (این مال کیه؟)، برایش معنا پیدا می‌کند. حالا کودک شروع می‌کند به درک اینکه «این مال تو است»، یعنی می‌توانی هر استفاده‌ای از آن بکنی. اما این درک هنوز بسیار خام است و خود را صاحب همه چیز می‌داند. اگر هم‌بازی‌اش عروسکی بردارد، محکم می‌گوید:«این مال منه!» و چنین باوری دارد. در این مرحله، اگر چیزی را بدون اجازه بردارد (مثلاً در کیف مادرش بگذارد)، از نگاه خودش کار اشتباهی نکرده است و برچسب «دزدی» از سوی بزرگ‌ترها درست نیست.

پدر و مادر باید صبور باشند

پرورش حس مالکیت در کودکان فرآیندی تدریجی است که نیاز به آموزش غیرمستقیم دارد. متأسفانه برخی والدین با برخوردهای خشن مانند کتک زدن سعی در آموزش این مفهوم دارند، که روشی کاملاً اشتباه و آسیب زاست. کودکان این مفهوم را با مشاهده و تجربه یاد می‌گیرند، و این روند ممکن است تا ۴-۵ سالگی نیز ادامه یابد. والدین باید با صبر و حوصله، و با استفاده از روش‌هایی مانند بازی و داستان، این مفهوم را آموزش دهند. در صورت نیاز، مشاوره تخصصی نیز توصیه می‌شود. یادگیری این مهارت برای والدین ضروری است و جایگاه آن در سیستم آموزشی باید پررنگ‌تر شود. هدف نهایی این است که کودک به تدریج درک کند چه چیزی متعلق به اوست و چه چیزی نیست.

والدین باید مالکیت کودک را محترم بشمارند

حس مالکیت کودک، نیازمند احترام و پذیرش از سوی والدین است. اولین و مهم‌ترین نکته این است که کودک باید کاملاً درک کند که مادر و پدر به این حس نوظهور او احترام می‌گذارند. به طور عملی این احترام را می‌توان با اختصاص فضای شخصی مانند یک کمد، کشو یا کیف ویژه به کودک نشان داد یا به طور مثال با خرید کیف یا کوله‌پشتی با انتخاب خود کودک و همچنین تأیید مالکیت کودک با جملاتی مانند: «آره عزیزم، این مال خودته». در مواجهه با رفتارهای نامناسب (مانند پاره کردن دفتر)، باید از برخورد تند خودداری کرد زیرا کودک هنوز نمی‌داند چگونه با اموال شخصی‌اش رفتار کند و برخورد خشن به حس مالکیت کودک آسیب می‌زند. فقط در صورت خطر جانی باید وسیله را گرفت و به طور مختصر توضیح داد. هنگام آموزش مالکیت از جملات مجهول استفاده کنید؛ «این نباید بشکنه» …، اجازه انتخاب در محدوده معقول بدهید و مالکیت دیگران را محترم بشمارید مثلاً: دخترم! پسرم! «این مال فلانی است.» این فرایند تدریجی از طریق تکرار و احترام‌گذاشتن به اموال شخصی کودک توسعه می‌یابد.

اسباب‌بازی‌ها را در خانه بگذاریم!

به‌طورکلی، در همه رفتارها از جمله در احترام به حس مالکیت کودک باید از افراط‌وتفریط پرهیز کرد، چرا که آسیب‌های کوچک می‌توانند به مشکلات بزرگ تبدیل شوند. مثلاً برتری فرزندمان در مهمانی به پر بودن دستش از اسباب‌بازی نیست، بلکه در تناسب و تعادل است. نباید با افراط در همراه بردن وسایل، کودکان را به سمت دست‌درازی سوق داد. یکی از چالش‌های کودکان در مورد حس مالکیت، مواجهه با اسباب‌بازی‌های جذاب دیگر کودکان، به‌ویژه در مهمانی‌های فامیلی است. متأسفانه برخی والدین با آوردن کوله‌پشتی پر از اسباب‌بازی‌های شیک و گران‌قیمت، ناخواسته به حس مالکیت کودکان دیگر بی‌احترامی می‌کنند. این کار نه‌تنها به کودکان دیگر آسیب می‌زند، بلکه به فرزند خودشان نیز لطمه می‌زند، زیرا سایر کودکان ممکن است به اسباب‌بازی‌های او هجوم‌بیاورند و او احساس تعرض به مالکیتش می‌کند. در نتیجه برداشت بدبینانه‌ای از هم‌سن‌وسالانش پیدا می‌کند. در مهمانی، بهتر است تنها یک اسباب‌بازی ساده همراه برد تا از افراط‌وتفریط پرهیز شود.

به جای برچسب زدن به کودک با او گفتگو کنیم

نکته اساسی دیگر این است که به کودکان برچسب‌های منفی (مانند دزد، دروغگو و…) زده نشود. این عمل نه‌تنها نادرست است، بلکه پیامدهای مخربی دارد. وقتی به کودکی برچسب «دزدی» زده می‌شود، حتی اگر عمل او تنها یک رفتار کودکانه و گذرا باشد، این برچسب می‌تواند هویت او را تحت‌تأثیر قرار داده و آن رفتار را در ذهنش تثبیت کند. به‌عنوان‌مثال، اگر به فردی برچسب «افسرده» زده شود، حتی اگر او افسرده نباشد، ممکن است به‌مرورزمان در معرض ابتلا به افسردگی قرار گیرد؛ بنابراین، باید از برچسب‌زدن به طور مطلق پرهیز کرد. راه‌حل درست، مدیریت موقعیت از طریق «حل مسئله» و «گفت‌وگو» است. هنگامی که کودک رفتار نامناسبی انجام می‌دهد، باید بدون برچسب‌زدن، به حل آن مسئله پرداخت. همچنین باید توجه داشت که حتی هنگام صحبت با دیگران در حضور کودک، مراقب بود تا به طور غیرمستقیم به او برچسب زده نشود، زیرا کودکان حتی در حین بازی نیز به صحبت‌های اطرافیان گوش می‌دهند و تحت‌تأثیر آن‌ها قرار می‌گیرند.

برخورد خشونت‌آمیز ممنوع!

هنگامی که نقص در «حس مالکیت» را در کودک مشاهده می‌کنید (مثلاً وقتی وسیله‌ای را بدون اجازه برمی‌دارد، دیگری را هل می‌دهد یا به دلیل حسادت واکنش نشان می‌دهد)، به‌هیچ‌وجه با خشونت با او برخورد نکنید. برخورد خشن، تنها باعث آسیب روانی به کودک می‌شود. جایگزین سالم و کارآمد خشونت، «قاطعیت»، «شفافیت» و «صراحت» در کلام و رفتار است. خشونت یکی از آسیب‌زننده‌ترین رفتارها در فرایند تربیت است. وقتی شما با خشونت واکنش نشان می‌دهید، در واقع به کودک می‌آموزید که خود او نیز برای حل مشکلاتش باید از خشونت استفاده کند. ازاین‌پس، او یاد می‌گیرد که برای حفظ مالکیت یا به‌دست‌آوردن خواسته‌هایش، از خشونت بهره ببرد؛ چرا که می‌بیند این روش گاهی بسیار مؤثر و سریع است (مثلاً با یک فریاد، کودک دیگر عقب‌نشینی می‌کند). این موفقیت، یک تشویق غیرمستقیم برای تداوم رفتار خشونت‌آمیز در اوست. در حقیقت، شما با این کار در حال پرورش فردی هستید که در آینده برای رسیدن به خواسته‌هایش به خشونت متوسل می‌شود. باید از خود بپرسید: با این کودک معصوم چه کرده‌اید؟ این یک هشدار جدی و بدون تعارف است.

گفتگوی هدفمند به جای آموزش مستقیم

نکته دیگر در آموزش حس مالکیت به کودکان ۳-۴ ساله، استفاده از آموزش غیرمستقیم از طریق گفت‌وگوهای هدف‌مند بین بزرگ‌ترها است. برای نمونه الگوسازی در گفت‌وگوهای روزمره. روش کار به این صورت است که گاهی ما بزرگ‌سالان عمداً و آگاهانه گفت‌وگوهایی را در حضور کودک انجام می‌دهیم تا او بشنود. برای مثال، وقتی من به همسرم می‌گویم: «لطفاً بشقاب خودت را بده تا برایت غذا بکشم»، این دیالوگ به‌کرات سر سفره تکرار می‌شود. کودک از این طریق می‌آموزد که هر فردی بشقاب مخصوص به خود را دارد. او روزانه چندین بار در معرض این یادگیری قرار می‌گیرد. همچنین متوجه می‌شود که نوع غذای او (مثلاً سوپ) ممکن است با غذای پدر (مثلاً خورش) متفاوت باشد. سپس سؤال می‌پرسد: «مامان، من هم می‌توانم از خورش تو بخورم؟» و والدین به‌تدریج و با مدیریت، حس مالکیت او را هدایت می‌کنند. کم‌کم کودک درمی‌یابد که مثلاً کفش، مال خودش است. این درک به او کمک می‌کند به سمت کفش دوستش نرود؛ اما اگر کفش دوست به دلیل زیبایی، چراغ‌دار بودن یا تولید صدا جذاب باشد، کودک ابراز می‌کند: «مامان، من هم چنین کفشی می‌خواهم.» در اینجا ما به خواست کودک احترام می‌گذاریم. این رفتار، بخشی از فرایند آموزشی ماست که به مالکیت کودک احترام بگذاریم. مادر در فرصتی مناسب به کودک می‌گوید: «این کفش‌ها، لباس‌ها، مدادهای رنگی و… را برایت می‌خرم.»

عمل به قول و قرارها بیشتر از آنچه فکر کنیم اهمیت دارد

هنگامی که قول می‌دهیم، باید کاملاً هوشیار باشیم؛ زیرا کودک آن را فراموش نمی‌کند. کودکان معمولاً حافظهٔ کوتاه‌مدت‌تری دارند و در سنین پایین‌تر این ویژگی تشدید می‌شود. اما نکتهٔ جالب این است که با وجود حافظهٔ کوتاه‌مدت، برخی رویدادها هرگز فراموش نمی‌شوند؛ به‌ویژه اگر با هیجان یا احساس شدید همراه باشند. برای مثال، ممکن است بسیاری از وقایع را فراموش کند، اما اتفاقی که در آن به‌ناحق تنبیه شده یا در جمع مورد تحقیر قرار گرفته ‌است را حتی پس از بیست سال به‌وضوح به‌خاطر دارد.  یکی از مواردی که کودکان معمولاً فراموش نمی‌کنند، «قول‌های» والدین است. آموزه‌های دینی ما نیز بر لزوم عمل به قول تأکید دارند. وقتی به کودک قول می‌دهید، باید به آن عمل کنید. در غیر این صورت در فرایند شکل‌گیری مفهوم مالکیت در کودک اختلال ایجاد کرده‌اید و او را به سمت درکی نادرست سوق داده‌اید. ممکن است کودک برای به‌دست‌آوردن چیزی، به‌زور متوسل شود؛ چرا که شما بارها قول خرید داده‌اید ولی عمل نکرده‌اید. حتماً این مسئله مطرح می‌شود که ممکن است وضعیت مالی مطلوب نباشد؛ اما حتی اگر شده، باید با کم‌کردن یک وعده‌غذا یا هر راه دیگری، به قول خود عمل کنید. این کار، همان «احترام به حس مالکیت کودک» است.

اجرای عملی احترام به مالکیت

وقتی به کودک قول می‌دهید (مثلاً خرید مدادرنگی)، در اولین فرصت ممکن (مثلاً در بازگشت از مهمانی) به یک فروشگاه لوازم‌تحریر سر بزنید و یک بسته مدادرنگی کوچک و کم‌قیمت برایش بخرید. در این مرحله، «مدیریت خرید» را نیز باید رعایت کنید. بهتر است کودک را به فروشگاهی ببرید که تنوع زیاد ندارد، یا به فروشنده تذکر دهید تا فقط گزینه‌های محدود و ازپیش‌تعیین‌شده را نشان دهد. سپس به کودک اجازه دهید بین دو گزینه در چارچوب سقف قیمتی تعیین‌شده  انتخاب کند. این انتخاب نیز نوعی احترام به کودک است.

نتایج مثبت این رفتار

وقتی کودک مداد رنگی را دریافت کرده و در کیفش می‌گذارد، احساس شادی و نشاط می‌کند. این احساس هم ناشی از دریافت احترام از جانب والدین است، هم به دلیل تملک چیزی که مال خود اوست و می‌تواند از آن لذت ببرد. کم‌کم این نگرش در او تقویت می‌شود که در بزرگسالی، اموال دیگران را مال خود نداند. این بی‌توجهی می‌تواند به طور ناخواسته، بستری برای شکل‌گیری رفتارهای نامناسب مانند دزدی در سال‌های بعدی زندگی (حتی در ۱۲ سالگی) فراهم کند.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار