
باشگاه خبرنگاران جوان - در پاییز ۱۳۵۰ پا به دهکده آقبابا در ۲۴ کیلومتری جاده قزوین ـ رشت گذاشت؛ روستایی سرسبز که در آن عمارتی خشتی با نام «عمارت سردر» قرار داشت. بنایی که بیش از نیمقرن پیش، در زمان اقامت رضاخان و نیروهایش، محل طرح و تدارک کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شد. وزارت فرهنگ و هنر در آن روزگار اجرای تعمیرات اساسی این ساختمان را برعهده گرفته بود تا آن را به «موزه کودتا» بدل کند. جودت از مراحل پایانی مرمت گزارش میدهد؛ از توضیحات مهندس معمار درباره ساختار دوطبقه و جزئیات مقامسازی تا برنامهریزی برای گردآوری سلاحها، لباسها، اسناد و عکسهای مرتبط با واقعه. او همچنین پای حرف یکی از اهالی سالخورده روستا مینشیند که خاطرات خود را از روزهای حضور رضاشاه بازگو میکند. گزارش او را نقل از «سپید و سیاه» به تاریخ ۵ آبان ۱۳۵۰ میخوانید:
بناها و ساختمانهایی که نشانی از گذشته دارند و سهمی از تاریخ، در تمام سرزمینها عزیز و گرامیاند و ملتها همیشه در حفظ و حراست این مکانها سخت کوشا بودهاند. در سرزمین ما هم باید چنین باشد. در ۲۴ کیلومتری جاده قزوین – رشت دهکده سرسبزی قرار دارد به نام «آقبابا» و در این دهکده بنایی وجود دارد که یکی از مهمترین تصمیمات تاریخی سیاسی معاصر کشور ما در این بنا گرفته شد و از همینجا به مرحله عمل درآمد. تصمیمی که سرنوشت سیاسی کشور ما را به طور کلی دگرگون ساخت.
این تصمیم برای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بود که آن را رضاشاه... طی چهار ماه اقامت خود در «آقبابا» با کمک یارانش طرحریزی و عملی نمود و امروز بعد از گذشت سالهای بسیار وزارت فرهنگ و هنر بانی خیر گردیده و دست به نوسازی و تعمیر اساسی عمارت آقبابا زده است. تا بعد از از پایان تعمیرات تبدیل به موزه کودتا گردد.
امروز که ما به دیدار ساختمان آمدهایم تعمیرات تقریبا رو به اتمام است و مهندس معمار ساختمان در آغاز توضیح میدهد که این ساختمان از خشت خام بوده و تنها در بعضی قسمتهای زیرین آن آجر به کار رفته و ساختمان از دو طبقه تشکیل یافته، طبقه اول دارای اتاقهای آجری و پایههای خشتی است و طبقه دوم تیرپوش و سقف آن کاهگلی میباشد و بعد از اینکه قرار شد این مکان تبدیل به موزه گردد، با توجه به احتیاجات موزه طبقه اول به امور اداری اختصاص یافت و طبقه دوم که از یک سالن و دو اتاق تشکیل یافته به محل موزه که البته در تعمیرات اساسی ساختمان پیشبینیهای لازم جهت مقاومت در برابر عوامل جوی ازجمله بادهای شدید این منطقه انجام گرفت و درهای بنا جهت جلوگیری از ورود گرد و خاک تعمیرات اساسی شد. ناگفته نماند که این ساختمان در دهکده آقبابا به نام عمارت سردر معروف است.
از مهندس معمار درباره اشیای داخل موزه میپرسم میگوید:
- اشیای موزه به سه قسمت تقسیم میشوند: یک سری وسایل و آلات و ادوات جنگی مربوط به نیروی قزاق زیر فرمان اعلیحضرت رضاشاه کبیر در کودتای سوم اسفند و همه اشیا و آثار مربوط به این قسمت با کمک ارتش تهیه میگردد. قسمت دوم، قسمت لباس نظامیان در آن زمان و نشانها و درجههای مربوط به زمان کودتا است و قسمت سوم موزه که بسیار مهم و با ارزش است مربوط به اسناد و مدارک اعلامیهها و شبنامهها و روزنامههایی است که در آن روزها منتشر میشدند و همچنین کتابهایی است که در مورد کودتا نوشته شده و عکسهای مربوط به کودتا و کسانی که در کودتا موثر بودهاند، که میتواند محل مناسبی باشد برای کسانی که میخواهند در مورد کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به مطالعه بپردازند.
- اشیا تا حدودی مشخص و تهیه شده و در ضمن از مردم هم خواسته شده تا اشیایی را که نزد خود دارند و مربوط به کودتا میشود از قبیل کتاب و اعلامیه و ... بیاورند تا از طرف موزه خریداری شود.
این پیشنهاد از طرف مردم استقبال شده و اشیای تازهای به موزه اضافه گردیده است.
- شما تعمیرات را از چه زمانی آغاز کردید و در چه تاریخی تعمیرات پایان یافته و موزه افتتاح خواهد گردید؟
- تعمیرات از اوایل ماه خرداد شروع شد و در آذرماه به پایان خواهد رسید و قرار بر این است که در روز سوم اسفند امسال افتتاح گردد.
به داخل عمارت میرویم. تا حدود زیادی تازه بودن درها و آجرهای کف اتاقها چشمگیر است و در عین حال تلاشی صورت گرفته که در بعضی قسمتها از حالت نو بودن آجرها کاسته گردد و موفق هم شدهاند که امیدواریم به همین نسبت از نو بودن درها نیز بکاهند.
در پایان دیدار از عمارت سردر آقبابا با پیرمردی آشنا میشویم که میگویند از بازماندگان مردم آن روز آقبابا است. خود را یدالله موسیخانی معرفی میکند و میگوید:
- در روزهای اقامت رضاشا کبیر در آقبابا من در حدود ۲۲ سال داشتم و پدرم در آن روزگار کاروانسرا داشت و ما تمام غذای اعلیحضرت رضاشاه کبیر و یارانش و همچنین علوفه برای اسبهایشان را تامین میکردیم و هر ۱۵ روز به ۱۵ روز حساب ما پرداخت میشد.
پیرمرد بیشتر از این را به خاطر نمیآورد و من از او درباره جمعیت دهکده میپرسم، میگوید:
- آقبابا در حدود ۱۵۰۰ نفر جمعیت دارد که تمام اهالی آن به کار کشاورزی مشغول هستند.
پیرمرد از من میخواهد که بنویسم این دهکده احتیاج به یک دبیرستان دارد، زیرا بچهها بعد از پایان تنها دبستان دهکده ناچارند برای ادامه تحصیل به قزوین بروند و این هم زیاد عملی نیست.
دهکده آقبابا و عمارت سردر آن را تا پایان کار موزه ترک میکنم.
و، اما در مورد چگونگی کودتا در کتاب «ماموریت برای وطنم» [نوشته محمدرضا پهلوی]چنین آمده است:
«در سال ۱۲۹۸ افسران روسی هنوز فرماندهی بریگاد قزاق ایرانی را عهدهدار بودند. این افسران اسما همه از روسهای سفید بودند ولی بعضی از آنها خود را به بلشویکها فروخته بودند و هنگامی که این بریگاد مامور شد با قوای روس سرخ که استانهای شمالی را گرفته بودند به عملیات خصمانه مبادرت نمایند، افسران بلشویک آشکارا به ایران خیانت کردند. روحه ناسیونالیزم پدرم را به طور قطع معتقد ساخت که ایران را باید از شر تمام افسران روسی بریگاد خلاصی داد. در ماه مرداد ۱۲۹۸ پدرم ندای وجدان خویش را پذیرفته و وسیله اخراج افسران روس بریگاد قزاق را فراهم ساخت و خود فرماندهی آن را به عهده گرفت و دولت ایران بلافاصله اقدام پدرم را تایید و تصویب نمود. پدرم عقیده خویش را پنهان نداشت که باید نفوذ خارجی را در ایران به حداقل رسانید. از آن روز به بعد پدرم مراحل کسب اقتدار را بهسرعت طی کرد و صاحب قدرت کامل شد. برای حصول این منظور با یک جریدهنگار فعال به نام سیدضیاءالدین طباطبایی اتحاد کرد، این شخص که فرزند یکی از روحانیون بود با کمال شهامت درباره اوضاع وخیم دولت و سایر امور کشوری مقالات متعددی انتشار میداد و افکاری انقلابی داشت و میتوانست در همان هنگام که پدرم به وسیله قوای نظامی پایتخت ایران را تحت فشار قرار میداد او نیز اولیای امور را تحت نفوذ سیاسی خود قرار دهد. پدرم از شهر قزوین که یکی از شهرهای شمال غربی ایران است نیروی خویش را به طرف تهران حرکت داد و در ماه اسفند ۱۲۹۹ ضمن یک کودتای بدون خونریزی حکومت ضعیف و متزلزل ایران را برانداخت.»
منبع: خبرآنلاین