عباسعلی ایراندوست و مقاومتی که او در سوم شهریور ۱۳۲۰ در مرزهای شرقی کشور رقم زد، باعث شد تا نقل رشادت و ایثارش، به عنوان یکی از داستان‌های پایداری ایرانیان باقی بماند.

باشگاه خبرنگاران جوان - عباسعلی ایراندوست، نامی آشنا و کمتر شنیده شده در تاریخ معاصر ایران است؛ اما مقاومتی که او در سوم شهریور ۱۳۲۰ در مرزهای شرقی کشور رقم زد، باعث شد تا نقل رشادت و ایثارش، به عنوان یکی از نخستین سربازان شهید ایران زمین در جنگ جهانی دوم دهه‌ها بعد همچنان به عنوان یکی از داستان‌های غرورآفرین پایداری ایرانیان در عصر مدرن باقی بماند.

عباسعلی ایراندوست اهل روستای کهنه‌فرود از توابع شهرستان قوچان بود؛ خطه‌ای که همواره به واسطه موقعیت مرزی و ژرفای غرور ملی ساکنانش، شاهد مردان و زنانی ایستاده بر لبه تاریخ بوده است. متولد شدن در چنین منطقه‌ای برای ایراندوست یعنی تولد همراه با دلهره‌های مرزی، یادگیری صبر و وفاداری و خو گرفتن با امنیتی که همیشه و همه‌جا تضمین شده نبود. او از جوانی روحیه‌ای وطن‌دوست داشت و به پاسداری از خاک ایران افتخار می‌کرد.​

شهریور سرنوشت‌ساز ۱۳۲۰؛ هنگامه هجوم متفقین

تابستان ۱۳۲۰، ایران گرفتار آشوب سیاست بین‌الملل شد. جنگ جهانی دوم اوج گرفته بود و ایران به لحاظ موقعیت استراتژیک برای بریتانیا و شوروی اهمیت ویژه‌ای داشت. رضا شاه پهلوی که ارتش نوین را به تقلید از غرب تشکیل داده بود، در برابر قدرت عظیم متفقین زور اندکی داشت. وقتی صبح سوم شهریور نیروهای شوروی مرز شمال شرق ایران در نقطه باجگیران را هدف گرفتند، ارتش و دولت عملاً دستور عقب‌نشینی دادند. سربازان و افسران پست‌های مرزی، برخلاف بدنه مرکزی ارتش، در مواردی به صورت داوطلبانه و با جسارت تصمیم گرفتند در برابر اشغال‌گران ایستادگی کنند.​

داستان یک ارتش یک‌نفره

آنچه ماجرای عباسعلی ایراندوست را جاودانه کرد، همین انتخاب بزرگ بود؛ او حتی پس از آنکه هم‌سنگرانش حاضر به مقاومت نشدند، تصمیم گرفت یک‌تنه در همان پاسگاه کوچک و ساده در برابر ارتش سرخ شوروی بایستد. پیش از حمله، شبانه دوستانش را گرد هم آورد و خطابه‌ای ایراد کرد: «امشب تصمیمم را گرفته‌ام؛ هر که مرد میدان است همراه من بماند. اگر تنها باشید هیچ اشکالی ندارد، اما من این سنگر را واگذار نمی‌کنم.» این دعوت، نشان از روحیه پهلوانی و مسئولیت‌پذیری او داشت. دیگران ناامید و بیمناک عقب نشستند اما ایراندوست ایستاد..​

در سحرگاه سوم شهریور ۱۳۲۰، ارتش عظیم سرخ جلو آمد. عباسعلی با سلاح کم و تدارکات اندک، سه ساعت بی‌وقفه برابر توپخانه، آتش مسلسل و تانک‌های دشمن مقاومت کرد. سربازان شوروی بارها با وجود ترکش و آتش، به مواضع او نزدیک شدند اما هر بار با تیراندازی او عقب نشستند. سرانجام به دستور فرماندهان روس، پاسگاه که دیگر سوراخ‌سوراخ شده بود، هدف آتش سنگین قرار گرفت؛ عباسعلی جانانه جنگید تا جای ممکن اما پیکر تکه‌تکه‌شده‌اش، غروب همان روز به خاک سپرده شد؛ کسی او را شکست نداد، فقط در برابر حجم آتش دشمن از پای درآمد.​

پیکر عباسعلی ایراندوست و بقایای لباس و اسلحه‌اش، شبانه توسط یکی از اهالی روستای کهنه‌فرود جمع‌آوری و دفن شد. چند سالی مزارش گم شده بود تا اینکه در سال ۱۳۳۹، فردی به نام رمضانیان باجگیران سنگ مزار او را ساخت و دوباره مکانی برای زیارت و یادآوری مردانگی و وطن‌دوستی شد؛ سنگی خاموش اما پرگو از روایت ایستادگی.​

عباسعلی ایراندوست؛ نماد مقاومت شرقی

روایت عباسعلی ایراندوست فراتر از شجاعت فردی اوست. او در زمانی مقاومت کرد که فرمان شکست نه تنها از مرکز بلکه از عمق ناامیدی جامعه صادر شده بود. ایراندوست نه از ترس، نه از وظیفه نظامی صرف بلکه از وجدان ملی، غیرت و حس تاریخی ایرانی بودن تصمیم گرفت سرباز آخر مرزها شود. الگوی او، همان مردان قصه‌ها و افسانه‌های ملی ایرانی بود؛ مردانی که در بزنگاه‌های تاریخی با وجود قلّت امکانات، سنگری برای هویت جمعی ساختند.

شهادت عباسعلی ایراندوست اگرچه تأثیر خاصی در روند پیشروی ارتش دشمن نگذاشت اما ضربه‌ای نمادین به روایت اشغال بی‌دردسر ایران بود. او بدل به نامی شد که وقتی از غیرت و ایثار سرباز ایرانی سخن به میان می‌آید، همه می‌توانند با افتخار از او یاد کنند. تمام هشتاد سال پس از آن حادثه، هر زمان سخن از وفاداری، پایمردی و مرزداری به میان آمده، نام عباسعلی ایراندوست چون پرچم برافراشته‌ای در زمستان تاریخ تکرار شده است.​ ایران در آتش جنگ جهانی دوم؛ اشغال و مقاومت

ورود متفقین به ایران، برخلاف ادعای «حمایت برای انتقال تدارکات»، با خشونت، بمباران و تلفات غیرنظامی همراه بود. در همان روزهای نخست، رزمندگان ارتش، ژاندارمری و مردم در چند نقطه  کشور مقاومت کردند. این مقاومت‌ها شاید در مقیاس نظامی کوچک بودند، اما در مقیاس ملی ارزشمند و اثرگذارند.

قصه‌هایی از مقاومتی که فراموش نشد

در تبریز و شهرهای مرزی آذربایجان، نیروهای ژاندارمری و مرزبانی، با کمبود تجهیزات و نبود پشتیبانی مؤثر، در برابر ارتش قدرتمند شوروی جنگیدند. بسیاری از آنان می‌دانستند نیروهای کمکی نخواهند رسید، اما تسلیم نشدند. در برخی مناطق مانند جلفا و اهر، مواجهه تا ساعت‌ها و حتی یک‌روز کامل ادامه یافت. شهادت جوانانی مانند ایران‌دوست، تنها یکی از حلقه‌های این زنجیره مقاومت بود.

پل منجیل، نقطه‌ای استراتژیک میان قزوین و رشت بود که نیروهای انگلیسی برای تصرف آن به‌شدت تلاش کردند. مدافعان پل، از نیروهای ارتش و ژاندارمری، با وجود اطلاع از دستور کلی عدم درگیری، تصمیم گرفتند حداقل برای ثبت نام ایران در تاریخ، مقاومت کنند. چندین نظامی و غیرنظامی گیلانی به شهادت رسیدند. مردم محلی برای حمایت از رزمندگان آب و غذا رساندند و بسیاری از جوانان داوطلب به خط مقدم پیوستند.

در جنوب، نیروی دریایی بریتانیا با هدف تصرف پالایشگاه آبادان وارد عمل شد. دلاوری نیروهای ایرانی در خرمشهر و آبادان، هرچند پایدار نبود، اما تاریخ‌ساز شد. روایت‌هایی از مقاومت کارکنان پالایشگاه، کارگران بندر و افسران نیروی دریایی وجود دارد که نشان می‌دهد مردم نه‌فقط به دلیل دستور، بلکه از سر غیرت ملی، تا آخرین لحظه جنگیدند.

مقاومت مردمی در خانه‌ها، بازارها و روستاها

اشغال کشور فقط به معنای حضور سربازان بیگانه نبود؛ صدها ماجرای تلخ از بی‌احترامی نیروهای اشغالگر به مردم، مصادرهٔ آذوقه، و تحقیر هویت ایرانی در شهرهای مختلف روایت شده است. اما در برابر این تحقیر نیز مقاومت شکل گرفت؛ نه با تفنگ، بلکه با شرف و همبستگی اجتماعی.

در خراسان، مردم برخی شهرها از فروش مواد غذایی به سربازان بیگانه خودداری کردند. زنان بسیاری در روستاها برای کمک به پناه‌جویان داخلی و مردم جنگ‌زده آذوقه تهیه می‌کردند. روحانیون و معتمدان محلی در شهرهای مختلف با برگزاری جلسات مخفیانه، روحیه مردم را حفظ و از تخریب هویت ملی جلوگیری کردند. این مقاومت‌ها، هرچند در تاریخ جنگ نامی از آنها کمتر ذکر شده، اما ستون‌های پنهان حفظ عزت ملی بودند.

پس از اشغال؛ زخمی که بر روح ایران ماند

با سقوط سریع خطوط دفاعی، رضا شاه مجبور به استعفا شد و کشور تقریباً در چند روز تحت کنترل کامل متفقین قرار گرفت. اما اشغال، پایان ماجرا نبود؛ آغاز دوره‌ای از رنج، قحطی و فشار بود که مردم ایران را تا سال‌ها آزار داد.

در این سال‌ها، مقاومت از شکل نظامی به شکل فرهنگی و اجتماعی تغییر یافت. روزنامه‌ها، نویسندگان، معلمان و روشنفکران، در قالب نوشته‌ها، سرودها و آموزش‌ها تلاش کردند نسل جوان را از فراموشی هویت ملی و این تلخی تاریخی بازدارند. بسیاری از این تلاش‌ها، مانند شهادت عباسعلی ایران‌دوست، بی‌نام و نشان باقی ماند؛ اما روح مشترک همه آنها یکی بود: «ایران باید ایران بماند.»

منبع: دیروزبان

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۴۰ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
خاندان شهیدایراندوست پیش بسوی سهمیه استخدام ورانت وام ودانشگاه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۳۱ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
خب چرا فیلم سازها فیلم این شهید قهرمان ملی را نساختند ؟ ویا چرا جایگاهی که دفن شده تلویزیون یا فضای مجازی دیده نمیشه ؟
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۲۹ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
عباسعلی اگر میدونستی بعد از تو یک عده ای دنبال سهمیه هستن جان خودت به خطر نمی انداختی.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۲۷ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
خدا رحمتش کند و درجاتش را بالا ببرد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۳۹ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
رحمت الله علیک بر مدافع فداکار وطن
کاش از خانواده و بازماندگانش گزارشی تهیه بشه.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۳۳ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
شهادت 2 برادر نیروی دریایی زمان رضا خان در برابر تجاوزات نیروهای فرامنطقه‌ای انگلیسی و شوروی یکی در شمال کشور و یکی در جنوب کشور هم یکی از موضوعاتی است که کمتر به آن پرداخت شدن
شهدای بزرگوار بنام بایندور
Iran (Islamic Republic of)
علی اکرادلو
۰۹:۲۲ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
متاسفانه بنده وامثال بنده برای اولین باراین موضوع به این مهمی ورشادت هموطنم رامی شنوم،بایستی این رشدتها درکتب درسی گنجانده شود!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۳۲ ۱۷ آبان ۱۴۰۴
واقعاً چرا این افراد شناخته نشدند براشون فاتح بخونیم