باشگاه خبرنگاران جوان - در تاریخ این سرزمین، حکایتهایی هست که بیش از آنکه روایت باشند، «آینه»اند؛ آینهای که از لابهلای سادگی یک واقعه، حقیقتی بزرگتر را پیش چشم ما میگذارد. داستان نامهنوشتنِ شیخ نظرعلی طالقانی به خدا نیز از همین دست است؛ روایتی که اگرچه رنگِ افسانه دارد، اما جانِ واقعیت در آن جاری است.
شیخی که در مدرسهٔ مروی تهران، از تنگدستی به جایی رسیده بود که پوست خربزه میخشکاند و میکوبید و قوت روزانهاش میکرد، یک شب تصمیم میگیرد نامهای بنویسد. نه به شاه، نه به وزیر، نه حتی به یکی از اولیای الهی؛ بلکه مستقیم به “حق سبحانه و تعالی”. همان کسی که نه در نجف اقامت دارد و نه در دیوانخانه وزیر مختار؛ همهجا حاضر است و بیواسطه و بیبروبرگرد مخاطب قرار میگیرد.
شیخ تمام خواستههایی که در زندگی ممکن است از چشم مردم زیادی بیاید – خانه، باغچه، خدمتکار، مالی پایدار، و حتی همسری زیبا – را بیپروا نوشت. چیزی را سانسور نکرد. شاید چون مخاطبش شاه نبود، بلکه خدا بود؛ و انسان وقتی با خدا حرف میزند، «روراست» میشود.اما نقطه اوج داستان، آنجاست که سرنوشت، پاکت کوچک شیخ را ــ آن نامهای که لای درز دیوار مسجد شاه جا داد ــ در بستر یک گردباد، دقیقاً میگذارد روی زانوی ناصرالدینشاه. پادشاهی که به گمانش دستی غیبی او را «مخاطَب» قرار داده و به سجده میافتد. همان شاهی که شیخ از ترسِ بدهکاران، حتی فکر نمیکرد روزی به او نزدیک شود، اکنون او را با احترام مینشاند روی کرسی کنار خود.
در یک صبح، آن شیخ فقیر به خانه، باغ، مرکب، خدمتکار، درآمد دائمی و همسری نیکو میرسد؛ نه از مسیر چاپلوسی، نه از راه دوندگیهای معمولِ دیوان، بلکه از شجاعت کسی که برای یک بار هم شده تصمیم گرفت حرفش را درست به خود خدا بزند.براساس نقل تاریخی آمده در کتاب «حکایات و کرامات»، شیخ نظرعلی طالقانی، از علمای ساکن مدرسه مروی تهران، در دورهای با تنگدستی شدید مواجه بود؛ بهگونهای که معاش روزانه او به مصرف پوست خربزه خشک و کوبیده محدود میشد.
وی پس از ناامیدی از دسترسی به شاه یا ارسال عریضه به اولیای دین، تصمیم میگیرد نامهای مستقیماً خطاب به «خداوند» بنویسد و خواستههای خود از جمله خانه، باغچه، ملک، امکانات معیشتی و همسری نیکو را در آن مطرح کند. شیخ نامه را در پاکتی با عنوان «حق سبحانه و تعالی» قرار داده و پشت آن نشانی حجره خود در مدرسه مروی را نوشته و سپس پاکت را در درز دیوار مسجد شاه قرار میدهد.در همان روز، ناصرالدینشاه هنگام شکار با گردبادی مواجه میشود که پاکت را از مسیر تهران به دامان او میرساند. شاه که این اتفاق را دارای سرّ و نشانهای الهی میبیند، دستور بازگشت به تهران داده و پس از مشاهده نام فرستنده، شیخ طالقانی را به حضور فرا میخواند.
پس از شنیدن توضیحات شیخ درباره نحوه نگارش و قرار دادن نامه، شاه و مقامات دولت تصمیم میگیرند براساس درخواستهای مطرحشده در نامه، خانه، باغچه، ملک، اسب و امکانات معیشتی کافی برای او تهیه کنند و همچنین یکی از دختران رجال دولت را به همسری وی درآورند.به این ترتیب، درخواستهایی که شیخ نظرعلی طالقانی بدون امید به واسطههای معمول و صرفاً با اتکای به باور دینی خود مطرح کرده بود، از طریق خود ناصرالدینشاه محقق میشود.
منبع: فارس