زن 32 ساله ای که به خاطر برقراری یک ارتباط اینترنتی ،همسر خودرا به قتل رسانده بود ، هنگام بازسازی صحنه قتل گفت: هیچ گاه فکر نمی کردم با پاسخ دادن به یک ایمیل ناشناس این گونه زندگی ام در معرض تاراج قرار گیرد.
زیرپل حافظ تهران دو دختر نوجوان ،با سعی و تلاش مشغول فروختن جعبه های رنگی دستمال کاغذی بودند، رانندگان خودروهای مختلف از کنارشان عبور میکردند، اما هیچ کدام توجهی به آنها نمی کردند،شاید دیدن هرروزه این کودکان برای همه ما عادی شده باشد.
سرانجام بعد 18 روز توانستیم جسد را به کشور برگردانیم و پدرم بهترین یادگاریاش که از خود بر جای گذاشته است، هئیت فاطمیون (س) که هرسال محرم خاطراتش را برای ما و اهالی شهرک شریعتی زنده میکند، ای کاش من هم جای پدرم بودم ، او رفت ولی یاد و خاطراتش همیشه در دلهای باقی است و هر سال بچههای هئیت برایش دعا میکنند،تا روحش غرق رحمت شود.
پدرم معتاد است و شبانه روز در كنج خانه می نشیند و مواد مصرف می كند .او اصلا برای ما اهمیتی قائل نیست.همه چیز او موادش است وباید به موقع به دستش برسد وگرنه این ما هستیم كه باید تاوان آنرا پس دهیم و ما را به باد كتك میگیرد.
از کوچه افشار که وارد میشویم، در اواسط کوچه سمت چپ کاشیهای فیروزهای تجلی میکند که بر روی آن نوشته شده بود، "حسینیه سادات اخوی"، درب چوبی حسینه که باز شود با فضایی غیر قابل تصور روبرو میشویم.
محمود رمضانیان دوران نقاهت خود را پس از جراحی سنگین ستون فقرات و کمر طی میکند و امسال کسی که حتی محرم را در کربلا (جبهه دفاع مقدس) عزاداری کرده، باید کاروان حسین (ع) را از صفحه تلویزیون ببیند و به یاد روزهایی بیافتد که یکه تاز میدان نجات بود.
زیاد طول نکشید که پسر خجالتی دیروز، کلاهبردار حرفهای شده بود،کسی که دیروز در جواب دختران را فقط با سر تکان دادن میداد، امروز با چرب زبانی دل آنان را به دست میآورد و دست به کلاهبرداری میزد.
لحظههای قشنگی داریم، حتی همین لحظه که در آن هستیم خیلی قشنگ و رویایی است. باید قدر این لحظهها را بدانیم، باید به زندگی عشق بورزیم و البته دقت عمل هم لازم است تا مبادا لحظههای عمرمان قربانی ندانم کاریهایمان شود.
واقعا دوران سختی بود، ولی گذشت، همسر همیشه میگوید من موفق ترین مرد روی زمینم ولی من میگویم دوستم سخاوتمند ترین مرد ایران است، او حدود 90 روز مرا در حالی خود فقیر بود یاری کرد، از خوراک خود میزد که من بتوانم روی پایم بایستم، من او را از سال 85 میشناختم درست زمانی که برای خرید جنسی به مغازهام میآمد و من به خاطر وضع مالیاش اجناس را به قیمت پایئن تر به او میدادم.
محمدی اکبر یزدی 54 ساله یک مامور با سابقه سازمان آتشنشانی است که در 28 سال مسیر حرفهای خود خدمات ارزندهای ارائه داده است اما نسبت به فعالیتهای بیشمارش در این سازمان مزایا و حقوق اندکی دریافت می کرد و وقتی بعد از 20 سال خدمت، برای اعتراض به وضعیت حقوقی و معیشتی آتشنشانان به شهرداری مراجعه میکند به او توجهی نمیکنند . . .
فرقی ندارد که آسمان ابری باشد یا آفتابی، تفاوتی نمیکند که شب باشد یا روز، اصلا مهم نیست چه اتفاقی اطرافت میافتد، خودکشی یکی از گزینهها میشود ولی دیگران آرامت میکنند...