باشگاه خبرنگاران گزارش می‌دهد

روایتی کربلایی از کربلای 4 / "سیدباقر احمدی" از بچه‌هایی می‌گوید که در آب مانند دانه‌های تسبیح ذکر می‌گفتند و تیر می‌خوردند

یکی از غواصان عملیات کربلای 4 نقل می‌کند در شب آن عملیات علیرغم آن که غواصان را با توپ ضدهوایی هدف قرار داده بودند، بچه‌ها آرام به مانند بند تسبیح در کنار هم به پیش می‌رفتند.

به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران سیدباقر احمدی از رزمندگان لشکر 7 حضرت ولیعصر (عج) خوزستان در دوران دفاع مقدس است. او مانند خیلی از مشتاقان جهاد و شهادت رسم عاشقی را از سنین جوانی در سنگرهای ایثار و مردانگی تجربه کرد.

وی در عملیات کربلای 4 جزو غواصانی بود که در کنار هم‌رزمان دیگرش خط‌شکنی را در تاریخ دفاع مقدس برای چندمین بار ثبت کرد. او حالا در دیار خود یعنی اهواز استاد دانشگاه است.

تشییع شهدای غواص برای ما بهانه‌ای شد تا از او دعوت کنیم و دقایقی با وی از خاطرات یکی از کربلایی‌ترین عملیات‌های دوران دفاع مقدس یعنی عملیات کربلای 4 گفتگو کنیم.

باشگاه خبرنگاران: آقای احمدی! چند یگان در عملیات کربلای 4، غواص داشتند؟

احمدی: هر یک از یگان‌هایی که در عملیات کربلای 4 حضور داشتند، تعدادی نیروی غواص را برای این عملیات وارد کار کرده بودند. از خوزستان لشگر 7 ولیعصر، از شیراز لشگر 19 فجر، 25 کربلای مازندران، 14 امام حسین (ع) اصفهان و از تهران بخشی از لشگر 27 حضرت رسول (ص) در این عملیات حضور داشتند.

روایتی کربلایی از کربلای 4 از زبان یک غواص/ بچه‌ها در آب مانند دانه‌های تسبیح ذکر می‌گفتند و تیر می‌خوردند__

باشگاه خبرنگاران: عملیات در چه تاریخ و چه زمانی شروع شد و چند غواص در این عملیات به خط دشمن زدند؟

احمدی: ورود به اروند به سادگی نبود، چرا که این رودخانه ویژگی‌های بسیار خاصی دارد. آب کاملاً خروشان که در جهت‌های مختلف حرکت دارد و نیز جز و مد این رودخانه برای حرکت غواصان سختی و خطرات ویژه‌ای را به دنبال دارد.

ما برای این که بچه‌ها را بخواهیم از این آب عبور دهیم، باید یک ساعت مشخص این کار را انجام می‌دادیم، یعنی اگر یک ربع ساعت اختلاف میان حرکت یک یگان با یگان دیگر که در فاصله حدود 400 تا 500 متری از هم قرار داشتند بود می‌بایست هماهنگی دقیقی میان این دو یگان صورت می‌گرفت.

این عملیات ساعت 10:30 شب 64/10/3 شروع شد و اگر ما تقریباً از هر یگانی 100 غواص در نظر بگیریم، در حدود 700 غواص در مرحله اول این عملیات به خط دشمن زدند.

باشگاه خبرنگاران: چه تعداد از این غواصان توانستند خط را بشکنند؟

احمدی: حدود دو سوم این غواصان توانستند خط را بشکنند.

باشگاه خبرنگاران: و آن یک سوم باقی مانده چه شدند؟

احمدی: چون دشمن از عملیات آگاهی پیدا کرده بود، از همین رو برعکس تمام عملیات‌های دیگر که دشمن محور مقاومت، یعنی همان محور "تک" خود را که خط سوم و چهارم قرار می‌داد، در این عملیات خط مقدم خود را محل تک خود قرار داده بود. دشمن در کنار خط اول خود که کنار اروند بود تانک، انواع و اقسام ضدهوایی‌ها مانند توپ اورلی کن که در ارتفاع 4000 پایی برای منهدم کردن هواپیما استفاده می‌شود، و نیز توپ‌های 2 لول و 4 لول همچنین نارنجک انداز پلامین که می‌تواند جلوی یک تیپ زرهی را بگیرد در آن جا برای مقابله با غواصان ما استفاده کرده بود.

علاوه بر این در سنگرهایشان هم از توپ 106 بهره می‌برد و در جلوی آن از تیربارهای گرینوف تا بشکه‌های فوگاز و میله‌های خورشیدی و سیم خاردارهای حلقوی و بسیاری ادوات دیگر را استفاده تمام و عیاری کرده بود، تمام این کارها را رژیم صدام به این دلیل و برخلاف تمام عملیات‌های دیگر انجام داده بود زیرا می‌دانست اگر از خط اروند ما بتوانیم عبور کنیم، دیگر کار برای رژیم بعثی تمام می‌شد و بعد از آن چیزی برای مقاومت آن‌ها باقی نمی‌ماند. لذا تمام تلاش و مقاومت خود را معطوف به خط  اول خود کرده بودند.

به همین دلیل یک بخش از بچه‌های غواص بر اثر آتش‌باری سنگین دشمن بر روی منطقه موفق نشدند خط را بشکنند ولی مابقی غواصان به یاری خداوند توانستند از خط عبور کنند و روی سنگرهای دشمن قرار بگیرند.

ما چون از سمت فاو تسلط داشتیم، تور در داخل آب انداخته بودیم تا غواصانی که تیر می‌خوردند را بتوانیم از آب نجات دهیم، با این حال یک تعداد از شهدا را نتوانستیم از آب بگیریم و اروند آن‌ها را با خود برد که تا همین الان هم پیکر آن‌ها پیدا نشده است.

باشگاه خبرنگاران: از نحوه آموزش بچه‌های غواص قبل از عملیات بگویید؟

احمدی: ما منطقه‌ای در خوزستان به نام "پلاژ دزفول" داریم. آن جا در یک محوطه سد تنظیم آب جمع می‌شود و منطقه وسیعی را دربر می‌گیرد.

ما آن جا به بچه‌های غواص به مدت 4 ماه آموزش می‌دادیم، اما آموزش غواصی به راحتی نبود! جثه بچه‌ها با هم فرق داشت. یکی لاغر و دیگری تنومند یا فربه بود. از همین رو ما برای استفاده از لباس غواصی واقعاً مشکل داشتیم.

جنس لباس غواصی از اسفنج فشرده است. وقتی شما این لباس را می‌پوشید باید حداکثر به اندازه یک یا دو لیوان آب داخل این لباس برود تا دمای بدن شما با آب یکسان شود. اما چون برخی لاغر بودند به اندازه 2 پارچ آب هم بعضاً داخل آن می‌رفت. حالا شما حساب کنید 4 ماه بچه‌ها چه سختی در این آب سرد کشیدند! تا جایی که وقتی برای‌مان آب گرم می‌آوردند که بعد از آن دوش آب گرم بگیریم، این بچه‌ها آنقدر آماده بودند که با همان آب سرد خود را شست و شو می‌دادند.

ضمناً ما باید غذایی به این غواصان می‌دادیم که انرژی او را تأمین کند و در عین حال او را سنگین نکند.بگذارید یک خطره زیبا هم برایتان نقل کنم؛ یک نوجوانی داشتیم به نام سعید حمیدی. یک روز دیدم این نوجوان آمد و شیرجه‌ای داخل این آب سرد زد و بعد از چهار، پنج ساعت تمرین آمد و خود را با آب سرد شست و شو داد و به سرعت به داخل چادر رفت. لباس کارش را پوشید و بعد با شتاب رفت داخل حسینیه. سپس رفت صف اول نماز هم برای خودش و هم برای بقیه مهر گذاشت و برای آنان جا گرفت به او گفتم سعید! چه کار می‌کنی؟ حالا صف اولی نشد، صف دوم که هست. گفت نه! ما قرار است خط شکن باشیم و خیلی‌ها به امید ما به خط بزنند پس باید اینجا خودمان را آماده کنیم و در نماز آمادگی لازم را به دست آوریم تا فردا در عملیات کم نیاوریم.

روایتی کربلایی از کربلای 4 از زبان یک غواص/ بچه‌ها در آب مانند دانه‌های تسبیح ذکر می‌گفتند و تیر می‌خوردند__

خدا می‌داند که کم هم نیاوردند! حالا ما این آموزش را دیده بودیم اما آن شب حال و وضع جور دیگری بود. شب عملیات 8 برادر بودند که با هم وداع می‌کردند؛ چه وداعی! یک غذای مختصری که شامل عسل و گردو بود خوردیم تا انرژی‌مان تأمین گردد، وارد آب که شدیم تیرهای رسام دشمن به سمت‌مان شلیک شد. طنابی که بچه‌ها را به هم متصل کرده بود  شده بود مثل یک تسبیح و بچه‌ها دانه‌های این تسبیح ولی این بار خود مهره‌های تسبیح ذکر می‌گفتند. من مشاهده کردم و دیدم که حتی ذره‌ای اضطراب در چهره‌هایشان نبود فقط ذکر و لبخند بر لب بچه‌ها نشسته بود آن هم زیر آن گلوله‌باران شدید!

وقتی به آن طرف اروند رسیدیم، بچه‌های تخریب‌چی شروع به پاکسازی معبر کردند حالا دشمن شروع کرده بود به نارنجک انداختن. وضع و اوضاع خاصی آن جا بود با این حال اما بچه گفتند ما باید مقاومت کنیم و خط را کامل بشکنیم. سراغ یکی از غواصان رفتم و گفتم برو جلو جواب داد من زخمی شدم شما ادامه بدید. همین طور نفر دوم و سوم و... تا رسیدم به همان سعید حمیدی 14 ساله که گفتم مهره‌های نماز را در حسینیه می‌چید. زخمی شده بود.نگاه کردم دیدم هرچه می‌گویم برو جلو جوابی نمی‌دهد.در آن تاریکی شب دستی به بدنش کشیدم، دیدم گلوله به پایش اصابت کرده و آن‌را قطع کرده، علف‌های کنار اروند را با دست گرفته بود و با سر اشاره می‌کرد که برید جلو، اینجا دیگر وقت تامل نبود  می‌بایست می‌رفتیم جلو.

آن شب به لطف خدا خط را با آن همه دژهای مستحکم و عجیب وان گلوله باران سنگینشکستیم.. بعد از آنکه خط شکسته شد دشمن آتش سنگینی را بر مواضع سقوط کرده خود ریخت به طوری که فرصت بیرون آمدن از سنگر و کمک به مجروحین برای ما فراهم نشد.

بعد از دو سه ساعت که منطقه آرام شد رفتیم شهدا و مجروحین را بیاوریم، در آن لحظات هواپیما آمد و منوری انداخت، منطقه کاملا روشن شد، نگاهی به معبر کردم: خدایا! ما تا دو ساعت پیش با این بچه‌ها بودیم؟! خدا می‌داند صحنه‌هایی از کربلا را آنجا به چشم دیدم.

روایتی کربلایی از کربلای 4 از زبان یک غواص/ بچه‌ها در آب مانند دانه‌های تسبیح ذکر می‌گفتند و تیر می‌خوردند__

نگاهم به سعید حمیدی افتاد همان رزمنده نوجوان، دیدم گلوله‌ای به پای دومش خورده و آن‌را هم قطع کرده. نگاه کردم دیدم در این گرما و توی این معبر که مملو از گل و لای بود افتاده دیگر آب و گل نبود، خون بود، آب از خون او قرمز شده بود. فانوس را که بالای سرش گرفتم دیدم صورت نحیف و بی‌موی او ورم کرده  بله تا آنجایی که نفس داشته بود، گل داخل دهانش کرده بود تا صدای آخ او را دشمن نشنود، دهانش را خالی کردیم و با برانکارد او را بردیم، ماهی را که ددهانش باز و بسته می‌شود دیدید؟ سعید هم همین حالت را داشت. دقیق متوجه نشدم چه می‌گوید اما همین قدر فهمیدم که دارد قرآن یا دعا می‌خواند.همان شب هم شهد شیرین شهادت را نوشید اگر امروز می‌بینید دشمن شهدای ما را دست بسته زنده به گور کرده دلیل آن همین مقاومت بی مانند بچه‌های ما بود.

خلاصه برخی از بچه‌ها تا دو سه روز آنجا مقاومت کردند و پس از آن عده‌ای توانستند برگردند. من البته خودم را جزو آنان نمی‌دانم ولی تصورم این است حتما باید یک عده بر می‌گشتند تا امروز این رشادت‌ها و دلاوری‌ها را برای مردم بازگو کنند.

باور کنید من هنوز نمی‌توانم آن نمازهای بچه‌ها، آن سفارش‌های بچه‌ها به یکدیگر و عقد اخوت‌هایی که با یکدیگر می‌بستند را فراموش کنم. ما آنجا 8 جفت برادر داشتیم که وداعشان واقعا دیدنی بود، یکی از بچه‌ها شب عملیات به ما می‌گفت من لحظه‌ای را می‌بینم که اینجا نشسته‌ام و به شما لبخند می‌زنم و شما مشغول جنگیدن هستید.
ما اول نفهمیدیم که چه می‌گوید. زدیم به خط دشمن و رفتیم جلو بعد از یک درگیری سنگین یکی به من گفت؛ سید! آرپیجی می‌خواهیم، برگشتم که از داخل سنگر آرپیجی بیاورم دیدم که همین برادرمان ترکش تمام بدنش را دربر گرفته و کنار سنگر به حالت نشسته و با چشمانی باز به ما نگاه می‌کند و لبخند می‌زند. واقعا این بچه‌ها به چه مقامی رسیده بودند که حتی از نحوه شهادت خود هم آگاه شده بودند.

روایتی کربلایی از کربلای 4 از زبان یک غواص/ بچه‌ها در آب مانند دانه‌های تسبیح ذکر می‌گفتند و تیر می‌خوردند__

باشگاه خبرنگاران: به نظر شما آیا جوانان امروز از نظر روحیه مانند آن جوانان دوران جنگ هستند؟


احمدی: بله! من حتی معتقدم جوانان امروز برتر از جوانان دوره ما هستند، چرا که جوانان دوره ما الگویی نداشتند که به آن تأسی کنند، اما جوانان ما امروز الگویی مثل شهدا را دارند. اگر مردم ساده‌زیستی و بی‌آلایشی مسئولان را ببینند، اگر مانند حضرت امام(ره) مسئولان ما بدون توجه به زخارف دنیوی زندگی کنند  و این نه در گفتار ، بلکه در عملشان هویدا باشد، قطعا مردم ما همان مردم دوران جنگ‌اند، بلکه از آنان پرشورتر.

باشگاه خبرنگاران: از اینکه دعوت ما را پذیرفتید تشکر می‌کنم.

.
احمدی: من هم تشکر می‌کنم و از شما ممنونم.


گزارش از : میثم پوراعظم


انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
فاطمه
۲۲:۵۷ ۲۶ خرداد ۱۳۹۴
خدايا كمكمون كن طوري زندگي كيم كه اون دنيا سربه زير نباشيم
Iran (Islamic Republic of)
جمال
۱۹:۰۹ ۲۶ خرداد ۱۳۹۴
خدایا کمک کن شرمنده شهدا نشیم…
آخرین اخبار