فیلم‌های جشنواره مردمی عمار در جمع دوستانه‌ای از ایرانیان ساکن هلند اکران شد

در روز 18 و 19 جولای(27 و 28 تیر) در شهر آلمیره(Almere) کشور هلند در جمع صمیمی تعدادی از جوانان ایرانی ساکن هلند فیلم‌های جشنواره مردمی عمار اکران شد.

به گزارش حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛  در روز 18 و 19 جولای(27 و 28 تیر) در شهر آلمیره(Almere) کشور هلند در جمع صمیمی تعدادی از جوانان ایرانی ساکن هلند فیلم‌های جشنواره مردمی عمار اکران شد.

«ولد»، «رمز و راز ملکه»، «مورچه و سلیمان»، «مداد رنگی»، «پدر،مادر و فرزند»،  فیلم‌هایی بوند که در طی این دو روز ایرانیان شهر آلمیره به تماشای آن‌ها نشستند.

همچنین 31 جولای(9 مرداد) نیز در  شهر دلفت(Delft) این کشور، در جمع دوستانه‌ای از بانوان ایرانی ساکن هلند بعد از جلسه قرآن دو فیلم کوتاه «قرآن بخوانیم» و «آشنای دور» به نمایش درآمد که بدلیل تناسب فیلم‌ها با جلسه‌ی قرآن نتیجه خوبی داشته است.

گفتنی است؛ پس از اکران فیلم‌ها، مخاطبان نظرات خود را درباره نقاط ضعف و قوت فیلم‌ها بیان کردند که بخشی از این نظرات در ادامه می‌آید:

«ولد»

-زاویه فیلمبرداری و دیدن داستان از نگاه مادر خیلی ناب بود و به موضوع نیز بسیار جالب پرداخته شده بود ولی کیفیت صدای فیلم خوب نبود. (ف.آ)

-یکی از بهترین فیلم‌هایی که در مورد مقاومت و امید درباره فلسطین دیده‌ام، هم ایده و هم اجرای آن عالی بود و به طور خاص این‌که کم کم و در طی فیلم با واقعه‌ی داستان روبرو می‌شدیم و از آن مطلع می‌گردیدیم، از جذابیت‌های مهم فیلم برایم بود. (ز.آ)

«رمز و راز ملکه»

-قسمتهایی از بیان تاریخی مسئله دارای ایراد بود. بخصوص درباره قدرت گرفتن انگلستان صرفا بخاطر استعمار کشورها، ولی در کل قابل استفاده و مفید بود. (ای.م)

-استفاده‌ی پر تکرار و افراطی و مستقیم از کلمه‌ها و مفاهیم خاصی مثل انحراف جنسی در قسمتی از فیلم اصلا مناسب نبود. کارگردان به راحتی می‌توانست این مطلب را بدون این‌که واقعیت فساد را انکار کند به صورتی غیرمستقیم‌تر بیان کند تا فیلم قابلیت پخش در یک جمع خانوادگی و محترمانه را داشته باشد. (ز.آ)

«مورچه و سلیمان»

-گرافیک عالی کار خیلی جالب توجه بود، البته به غیر از قورباغه و کرم که حالتی فانتزی داشتند و به سایر عناصر فیلم که حالتی طبیعی و واقعی داشتند، نمی‌خورد. همچنین طول مدت فیلم کوتاه بود و پختگی و پرداخت لازم را نداشت. (ف.آ)

«مداد رنگی»

-ترسیم فضای کودکانه و دنیای بچه‌ها خیلی خوب و جالب بود. اینکه فیلم به زبان اصلی محل بود به نظر من ویژگی بسیار مثبت فیلم به شمار می‌آمد و به تاثیرگذاری و باور پذیری فیلم کمک می‌کرد. (ب.ط)

-غمگین نبودن فیلم در پرده های مختلف (نمردن کود، یافتن راه حل و ...)، خیلی خوب بود. نشان دادن مرام و مروت در رابطه دوستانه کودکان، خیلی زیبا بود (هم همراهی و تلاش برای یافتن راه حل و هم دلداری دادن و گفتن اینکه خدا کریم است...)،صحنه ای که نشان داد پدر یکی از بچه‌ها مفقود الاثرست، تأثیرگذار و زیبا بود. (ر.ق)

-ارتباط مفقودالاثر بودن پدر و شهادت او در آب و گم شدن مداد رنگی‌ها و این‌که کودک با گم کردن مداد رنگی‌ها برای نقاشی کردن متحمل چه زحمت‌هایی شد و ارتباط آن با بزرگ شدن بدون پدر خیلی زیبا بود و الزام همراهی با فرزندان شهدا را خاطر نشان می‌کرد. (ز.آ)

«آشنای دور»

-از موضوع انتخاب اسم بچه هایش در انتهای فیلم ابتدا جا خوردم و تعجب کردم ولی در ادامه خوشم آمد و واقعا جالب بود (ف.آ)

-یاد حدیثی از پیامبر افتادم که می‌فرمایند: مردم آخرالزمان مرا ندیده‌اند ولی از من پیروی می‌کنند. به نظرم این فرد مصداق این حدیث بود. فیلم زیبا و تأثیرگذاری بود ولی از طرفی غصه هم داشت. این‌که چنین موقعیت‌هایی هست و چقدر احتیاج به کمک دارند و ما کاری از دستمان برنمی‌آید باعث افسوس بود. به علاوه این فیلم برای من از این جهت هم خیلی جالب توجه بود که بدانیم چقدر مسائل داخلی ما در کشورهای دیگر موثر هست و دیده می‎شود و هر عمل ما به عده‌ای جهت گیری می‌دهد.

متوجه نیستیم (ع.ح)

-تا بیش از نصف فیلم در عین این‌که فیلم خوب و دیدنی بود ولی اصلا قابل حدس نبود که در پایان با چه موضوعی میخواهد تماشاگر را روبرو کند، یعنی فیلم در طول خود جذابیت روایی خود را داشت ولی ناگهان در نهایت جذابیت اصلی فیلم دیده می‌شدو این نوع روایت خیلی هنرمندانه بود و به نظر من یکی از نقاط قوت فیلم بود.

در عین حال بعضی خلأ ها در ذهن تماشاگر باقی می‌ماند که بد نبود به آنها پرداخته می‌شد. مثلا این‌که خواب عمر عبدالله چه بود و این‌که چطور با انقلاب ایران آشنا شده بود یا اینکه معلم عمر عبدالله چه کسی بود و داستان زندگی او چه بود و خود او چطور شیعه شده بود و یا حتی اینکه بالاخره قضیه فیلم درباره سودان به کجا انجامید. شاید اگر از این خلاها با هنرمندی در راستای تاثیرگذاری بیشتر فیلم و رساتر کردن پیام فیلم استفاده می‌شد خوب بود. البته نپرداختن به حواشی و حفظ ریتم تند و کوتاهی فیلم، خالی از لطف نبود و مثبت بود. نکته آخر اینکه قسمتی از فیلم که عمر گفت: «من اینجا مثل غریبه‌ها زندگی می‌کنم»، مرا خیلی تحت تأثیر قرار داد و غربت شیعه پیش چشمم مجسم شد. در کل ریتم خوبی داشت و مستندی بود که نه تنها کسالت بار نبود بلکه به تدریج تماشاگر را بیشتر همراه می‌کرد. فقط بحث خلا ها کمی ذهن را درگیر نگه می‌داشت. (ز.الف)

«قرآن بخوانیم»

-ایده‌ی لحظه‌ی تبدیل خواب به مرگ عالی و تکان دهنده بود و خوب در آمده بود. فکر می‌کنم اگر همان قرآنی که در صحنه‌های اول فیلم در پس زمینه به صورت خاک گرفته دیده می‌شد در صحنه‌های پایانی و بر روی مزار استفاده می‌شد ارتباط ذهنی و لینک تصویری بهتری برقرار می‌کرد و به گویایی فیلم کمک بیشتری می‌نمود (ز.الف)


انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار