باشگاه خبرنگاران جوان؛ رضوان پاک منش - این روزها در دریاچه کیو هوای خنکِ بارانی از میان برگهای نمخوردهٔ درختان عبور میکند و بوی خاک بارانخورده با نسیم ملایم مخلوط میشود؛ بویی که انگار در حافظهٔ همهٔ ما ثبت است و هر بار که میآید، چیزی شبیه آرامش عمیق را بیدار میکند.
قایقهای کنار ساحل ساکتاند، انگار آنها هم میخواهند این خلوت بارانی را برهم نزنند. سطح دریاچه مثل آیینهای تاریک، اما زنده، تصویر کوههای اطراف را در خودش نگه میدارد و هر قطرهٔ باران این تصویر را کمی، فقط کمی، لرزان میکند.
آدم اگر چند دقیقهای اینجا بایستد، متوجه میشود که باران بر کیو فقط یک تغییر آبوهوایی نیست؛ یک تجربهٔ احساسی است. گویی لرستان، با طبیعت پرجذبهاش، در روزهای بارانی خودش را مهربانتر نشان میدهد.
صدای باران روی سقف آلاچیقها، بازی نور کمجان آسمان روی آب، و پرندههایی که گهگاه از میان مه کمرنگ عبور میکنند، همه در کنار هم لحظهای میسازند که نه شتاب دارد، نه اضطراب؛ فقط سکون، فقط تماشا.
در چنین روزی کنار دریاچه کیو آدم میتواند به چیزهایی فکر کند که معمولاً در شلوغی روزمره جا میمانند. میتواند از خودش بپرسد که آخرین بار کی بود که بدون عجله قدم زد، کی بود که فقط صدای طبیعت را شنید، کی بود که اجازه داد باران چند دقیقهای روی شانههایش بنشیند. اینجا، در میان باران لرستان، پاسخ دادن به این سؤالها سخت نیست. طبیعت آرام آرام یادآوری میکند که زندگی فقط دویدن نیست؛ گاهی باید ایستاد، نگاه کرد، نفس کشید.
باران که شدت و ضعف میگیرد، دریاچه هم انگار همراهی میکند. گاهی آب کمی خشمگین میشود و گاهی دوباره آرام. اما در تمام این حالتها، زیباییاش پابرجاست. شاید رمز کیو همین باشد: در هر فصل، در هر نور، در هر حال و هوا، چیزی برای دلبستن دارد؛ و در روز بارانی… این دلبستگی کمی شاعرانهتر میشود.
اگر امروز کنار این دریاچه باشی، احتمالاً نمیخواهی زود برگردی. باران که بند بیاید، مه آرام آرام کنار میرود و درختها خود را تکان میدهند.