بنده پس از 18 روز که در راه بودم، با پای تیر خورده قریب به 800 کیلومتر را پیاده طی کردم، آمدم و با همان لباس به وزارت خارجه رفتم

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ۱۷سال زمان بسیاری برای رسیدگی به یک پرونده دیپلماتیک است؛ پرونده‌ای که از ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ در کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزار شریف باز شد اما هنوز به دلایل نامعلوم، قصدی برای مختومه شدن آن و بیان علل صریح روی دادن این کشتار تاریخی و معرفی مقصرین وجود ندارد. برای بررسی همین مسأله به بهانه اکران فیلم «مزار شریف» در سینماهای کشور به سراغ دکتر الله‌مدد شاهسون، تنها دیپلمات بازمانده از فاجعه تروریستی مزار شریف رفتیم. شاهسون هنوز هم دل پری از کم کاری وزارت خارجه دارد.

جناب شاهسون! علت حضور شما در مزار شریف چه بود؟ کلیاتی را در این زمینه بفرمایید.

من در اردیبهشت سال 77 به وزارت خارجه و سفارت موقت ایران در مزار شریف افغانستان مأمور شدم. کارم را در آنجا شروع کردم و مدتی که گذشت، پی بردیم طالبان با حمایت و همراهی پاکستان به سمت شمال افغانستان حرکت می‌کنند و دارند شهرهای مختلف شمال افغانستان را تصرف می‌کنند و به مزار شریف نزدیک می‌شوند. تا اینکه روز حادثه پیش آمد. البته جریان را به صورت خیلی کلی عرض می‌کنم.

سمت شما در آنجا چه بود؟

مسئول دبیرخانه.

چند روز قبل از حادثه در آنجا بودید؟

در تاریخ 2/ 2/ 77 درست سه ماه و نیم قبل از شروع حادثه عازم افغانستان شدم که کل مأموریتم در آنجا بود و با این حادثه تمام شد.

در آن سه ماه و نیم فضای کلی آنجا چگونه بود؟

شاید قریب یک ماه بود که در آنجا بودم که بتدریج حرکت نیروهای طالبان از استان هرات به سمت استان جوزجان شروع شد و اینها آمدند و میمنه و شِبِرقان و شهرهای بزرگ را گرفتند و بعد وارد استان بلخ شدند و آمدند و در حومه مزار شریف مستقر شدند. تا حدودی مشخص بود که اینها از طرف پاکستان حمایت می‌شوند. اینکه پشت سر پاکستان چه کشور و سازمانی قرار داشت، از نظر ما کار حساب شده‌ای بود که احتمالاً امريكا حمایت می‌کرد و نظرشان این بود که طالبان را بر همه افغانستان مسلط کنند.

دلیلی بر حمایت امريكا وجود داشت؟

به نظر من پاکستان کاری را بدون هماهنگی با امريكا انجام نمی‌دهد. حتماً چنین چیزی پشت قضیه بود، پاکستان به طور مشخص و گسترده با طالبان همکاری نظامی و اطلاعاتی می‌کرد و طالبان طوری عمل می‌کرد که بدون درگیر شدن مستقیم با نیرویی، خیلی راحت می‌آمدند و شهرها را می‌گرفتند. به عبارت دیگر قبل از اینکه اینها بیایند و منطقه‌ای را بگیرند، فرماندهان آنجا را تطمیع و شرایط را برای ورود طالبان آماده می‌کردند. حضور پاکستان در این قضیه کاملاً مشخص و ملموس بود. پشت قضیه حدس ما این است که آوردن چنین نیرویی و مسلط کردن آن بر افغانستان توسط کشورهای قو یتر طراحی شده و این نقش را به پاکستان داده بودند. البته خود پاکستان هم در مجموع منافعش را در این می‌دید که نیرویی را که بر آن تسلط دارد، بر این کار بگمارد تا توسط آنها به اهداف مورد نظر خود در منطقه برسد.

این درست است که می‌گویند روز قبل از حادثه برخی مقامات عالی‌رتبه وزارت امور خارجه ایران در مزار شریف بوده‌اند و می‌دانستند اتفاقاتی در شرف وقوع است ولی خودشان مکان را ترک کردند و به بقیه گفتند که در کنسولگری باقی بمانند؟

آنچه مسلم است، من و همکارانم که در آنجا بودیم، تا حدودی این هشیاری را داشتیم. مردم شمال افغانستان که عمدتاً شیعه هستند نیاز به وجود سفارت ایران را کاملاً حس می‌کردند و به هرحال بودن ما برایشان دلگرمی بود، ولی واقعیت قضیه این بود که خطر جدی برای سفارت وجود داشت. قبل از این قضیه هشدار داده و به مسئولان گفته شده بود شاید ماندن ما در سفارت با توجه به حضور دوباره طالبان در شمال افغانستان منطقی نباشد و بهتر است اینها انتقال پیدا کنند یا به محل دیگری جابه‌جا بشوند. این پیشنهاد شده بود و سفیر یکی دو روز قبل از حادثه به اتفاق چند نفر از همکاران آنجا را ترک کرد و به ایران برگشت. در نهایت تصمیم بر این شد که 10 نفر آنجا بمانند.

علت این تصمیم چه بود؟

نظر این آقایان این بود که حضور سفارت ایران برای مردم شمال افغانستان دلگرمی و ممکن است سفارت بتواند نیازهای مختلف آنان را تأمین کند، ولی در مجموع این کار در نوبت دوم منطقی و عاقلانه نبود. خودم هم در آن موقع این مسأله را یادآور شدم و گفتم که به نظر من در حال حاضر صلاح نیست ما در اینجا بمانیم و بهتر است منتقل شویم. کما اینکه بعد از اینکه برگشتم و حادثه را تشریح کردم، طالبان در نامه‌ای که زده بودند، گفتند که هر چه شاهسون گفته درست است، ولی بهتر بود در شرایط جنگی دیپلمات‌های ایران از افغانستان خارج می‌شدند.

فکر می‌کنید دلیلش همان دلگرمی مردم بود یا هشدارهای امنیتی را جدی نگرفته بودند؟

من که تفکر سلسله مراتب و مسئولان وقت را نمی‌دانم که چرا این کار را کردند. سؤالی هم که الان داریم و خانواده شهدا می‌کنند، همین است که به چه دلیلی این تصمیم را گرفتید و چه کسی این تصمیم را گرفته و تأکید کرده است که در آنجا بمانیم؟ مهمتر اینکه در شرایطی که طالبان شهر به شهر آمده و همه جا را گرفته و سقوط مزار شریف صد درصد است و دیگر سفارت‌خانه‌ها هم نیروهایشان را از مزار شریف منتقل کرده‌اند، اینها تأکید داشتند که در سفارت بمانید. این یک حرکت غیرمنطقی به نظر می‌رسد. امروز که تحلیل می‌کنیم، کاملاً غیرمنطقی است، ولی سلسله مراتب بالای وزارت خارجه تأکیدشان بر ماندن بود. در حقیقت باید این سؤال را از آنها بپرسید که چرا تصمیم گرفتید اینها آنجا بمانند؟ در حالی که طالبان یک بار دیگر در شمال افغانستان آسیب دیده بودند. گرچه معتقدم طالبان با اینکه آسیب دیده بود، باز هم به نفعش نبود که بیاید و دیپلماتهای ایرانی را شهید کند و شاید اگر آنها را گروگان می‌گرفت، بهتر می‌توانست نتیجه بگیرد، اما گروهی آمدند، این کار را کردند، زدند و رفتند. برداشتم از حرکات آنها این بود که اینها پاکستانی و عواملی از طرف دولت پاکستان بودند، اگر هم از طرف دولت پاکستان نبودند، از طرف ISI پاکستان بودند. این را بعدها آقای بروجردی آمد و در تلویزیون تأیید کرد.

اشاره کردید سؤال شما این است که واقعاً چه کسی دستور ماندن داد. یعنی واقعاً هنوز بعد از 16 - 15 سال مشخص نشده است چه کسی دستور داد دیپلماتها بمانند؟

الان 17 سال از این قضیه می‌گذرد و مطالبه خانواده شهدا همین است. من هم تأکیدم بر این است که چه کسی این دستور را داد. در مصاحب های که آقای جعفریان با آقای بروجردی کرد، آقای بروجردی گفت آقای خرازی به من گفت.

منظورتان مستندی است که آقای جعفریان ساخته است؟

مستندی که ساخت و مصاحبه‌ای که کرد. آقای بروجردی گفت که آقای خرازی این دستور را داد. چیزی را که من شاهدش بودم و می‌دیدم، این بود که آقای حدادی مخصوصاً در روزهای آخری که خودش در آنجا بود و به عبارتی این خطر را برای خودش احساس می‌کرد، تأکید می‌کرد که من اینجا نمانم، ولی آقای بروجردی اصرار داشت که بماند، ولی در نهايت قانع شد که آقای حدادی برگردد. ما مسئول مستقیم آنجا را آقای بروجردی می‌دیدیم. لابد ایشان تحت نظر وزیر امور خارجه کار می‌کرد، چون ایشان مکرراً می‌گوید آقای خرازی تأکید کرد بمانید. به نظر من این حرکت از سوی هر مقامی که بود، اشتباه و تصمیم غلطی بود که در آن زمان گرفته شد. هیچ دلیلی نداشت بچه‌ها در آنجا بمانند، آن هم با شرایطی که به وجود آمده بود.

الان انتظار شما این است که مسئول، معرفی و علت کاری که انجام داده است، معلوم شود؟

ما باید این سد را بشکنیم که هر کسی در هر شغل و جایگاهی قرار گرفت و هر نوع خرابکاری‌ای که کرد، راهش را بگیرد و برود. این شیوه نتیجه نمی‌دهد و بازخورد و بازتاب آن منفی خواهد بود. هر کسی که مسئول هست، باید جوابگوی تصمیماتی که می‌گیرد باشد. باید بیاید و به اذهان عمومی پاسخ بدهد. الان 17 سال از این قضیه می‌گذرد. بنده پس از 18 روز که در راه بودم، با پای تیر خورده قریب به 800 کیلومتر را پیاده طی کردم، آمدم و با همان لباس به وزارت خارجه رفتم و ماجرا را تعریف کردم و همان جا در سال 77 گفتم که به نظر من این کار ISI پاکستان بود. از همان سال دیگر کسی به سراغم نیامد و در مجموع مورد بی‌توجهی قرار گرفتم و حتی مرا با خانواده شهدا هم روبه‌رو نکردند. در مراسمی، جایی و در سالگردها مرا دعوت نکردند. دلیل این قضایا چه بود؟ چرا می‌خواستند چیزی نگویم و این مطلب را عنوان نکنم و آقایان را زیر سؤال نبرم؟ شاید علت اینکه خداوند محبت و عنایت کرد که بتوانم بیایم، این بود که بار مسئولیتی به گردنم بود و باید می‌آمدم و اتفاقی را که افتاده بود، شرح می‌دادم. اگر در این قضیه کوتاهی‌ای شده بود، باید عنوان می‌کردم. شاید خواست شهدا از من همین بوده است. به هر حال این مسئولیت به دوشم بود و من هم مثل شما این سؤال را دارم و دلم می‌خواهد خانواده شهدا بیایند و سؤال کنند که چه کسی این تصمیم غلط را گرفته و این اشکال را ایجاد کرده است. حداقل قضیه این است که مسئول این ضعف مدیریتی باید بیاید و عذرخواهی کند، ولی می‌بینیم که هیچ کسی به سراغم نیامده است. فقط آقای اخضر ابراهیمی با من صحبت و از من تقدیر و مرا قهرمان خطاب کرد، ولی متأسفانه دیگران هیچ حرکتی که نکردند بماند، ما را در انزوا هم قرار دادند.

. فکر می‌کنید در وزارت خارجه می‌خواهند قضیه تمام شود و پیگیری نشود؟

بله، این چیزی بود که می‌خواستند و کار به اینجا کشیده شد. الان 17 سال می‌گذرد.

در وزارت امور خارجه دولتهای مختلف هم فرقی نکرده و هیچ تغییری ایجاد نشده است؟

متأسفانه نشد. وقتی آمدم و دیدم چنین برخوردی با من شد، رفتم و مشغول چوپانی شدم و اساساً شغل دیگر و مسیر متفاوتی را در پیش گرفتم. حالا اینکه در آن بالا چه می‌گذشت، چگونه کنترل شد و چگونه نگذاشتند این صدا دربیاید، این را شما باید از آنها بپرسید. مرا که کنار گذاشتند و از من در هیچ مراسمی دعوت نکردند که بیایم و صحبت کنم. برای فیلمی هم که آقای برزیده می‌ساخت، 12 - 10 سال موانعی را ایجاد کردند و نگذاشتند و بایکوت مانده بود تا به هر حال توانست مجوزش را بگیرد و آن را بسازد.

شما چطور برگشتید؟

بعد از اینکه در وزارت خارجه مزار شریف ما را دو سه بار جا به جا کردند، در نهايت در زیرزمین آنجا ما را به گلوله بستند. خود را زیر میز انداختم سرم را داخل گودی میز گذاشتم، ولی پاهایم بیرون بود و تیر خورد. شهید ریگی روی پایم افتاد و تمام کرد. بعد از اینکه آنها تصور کردند کار همه تمام شده است، از پشت میز راهشان را کشیدند و رفتند. وقتی صدای آنها دور شد، بلند شدم. شهید نوری و شهید نوروزی هنوز زنده بودند و به یک شکلی به آنها کمک کردم و در هر صورت از آنجا خارج شدم. موقع خارج شدن به سید برخورد کردم که افغانی و راننده آنجا بود و تمام مراحل آمدنم به همراه ایشان بود، یعنی در واقع خانواده ایشان پوششم بود. بالاخره با الاغ و پیاده و با ماشین و به شکل‌های مختلف خودم را به اینجا رساندم. آنچه که در خلاصه این قضیه می‌شود گفت، این است که تخصصهای گوناگونی داشتم و هیچ شک نکنید که خواست خدا بود و چون آن شرایط لازم را داشتم، خدای عزیز هم بارها مرا از خطرات جدی نجات داد. هر کسی هم که داستان مرا می‌شنود، می‌گوید یک معجزه اتفاق افتاده است.

روایتی هست که می‌گویند ایران می‌خواست وارد جنگ شود و به افغانستان حمله کند. از جزئیات این قضیه اطلاع دارید؟

این حادثه که اتفاق افتاد، برای ایران گران تمام شد. تصمیمشان این بود که وارد جنگ شوند. این تصمیم را گرفتند و در سرتاسر مرز شرقی نیرو مستقر و حتی در زابل قرارگاهی هم تشکیل شد. -در آن مقطع رزمایشی با حضور نیروهای مسلح کشورمان در مرزهای شرقی ج.ا.ا برگزار شد- وقتی برگشتم، خودم در قرارگاه زابل بودم. تأکیدم این بود که این کار نباید بشود، چون معتقدم طالبان در شهادت دیپلمات‌های ایرانی چندان نقشی نداشت و این کار به نفع ما نیست و داریم وارد جریانی می‌شویم که به صلاح مملکت نیست. خیلی روی این قضیه تأکید کردیم. اینکه آیا حرف ما واقعاً به مسئولان رسید یا نرسید، نمی‌دانم. متأسفانه مرا در شرایطی قرار داده بودند که نمی‌توانستم حرفم را به کسانی که تصمیم‌گیرنده اصلی بودند برسانم، ولی به سلسله مراتب گفتم و امروز می‌بینیم که مثلاً آقای روحانی می‌گوید که از این جنگ جلوگیری کردم یا نقل قول‌های دیگری شنیده می‌شود، ولی در مجموع هر کسی که این کار را کرد، تصمیم بسیار درستی گرفت و ایران را از جنگی که داشت برایش درست می‌شد، نجات داد. ضمن اینکه افغانستان را هم از این باتلاق نجات داد.

امريكایی‌ها اخیراً متنی را از قول آقای امین‌زاده که آن موقع در دولت بود، منتشر کرده‌اند که دولت تصمیم گرفته بود جنگ را شروع کند و شخص رهبری جلوی جنگ را گرفتند.

ممکن است حرف درستی باشد. از زبان آقای جعفریان هم شنیدم که رهبری این تصمیم را گرفتند که تصمیم بسیار درست و بجایی بود. وظیفه من نیز همین قدر بود که اطلا ع‌رسانی کنم و این مطلب را گفتم و افتخار هم می‌کنم که از لحظات اول درست گفتم و امروز بعد از 17 سال حرفهایم را تأیید می‌کنند که گفتم اینها پاکستانی بودند و این جنگ به صلاح نیست و نباید این کار انجام شود. شاهد هم یکی از افراد رده بالای ارتش جمهوری اسلامی ایران است که آن موقع در قرارگاه تاسوکی با من بود و در آنجا خیلی بر این قضایا تأکید داشتم. در هر صورت خدا را شکر می‌کنیم که این جنگ نشد. اگر رهبر معظم انقلاب این تصمیم را گرفتند، بسیار بجا بود و ایشان خیلی تیزهوشانه برخورد کردند.

جناب شاهسون! شما فیلم مزار شریف را دیده‌اید؟

بله.

به نظر شما روایتی که از ماجرا می‌کند، درست است؟

همانطور که اشاره کردم، 12 - 10 سال بود مجوز این فیلم را نمی‌دادند که ساخته شود، اما آقای برزیده سماجت کرد و این فیلم را ساخت. برای من که در انزوا قرار گرفته بودم و مسئولیتی را از سوی شهدا روی دوش خود احساس می‌کردم و نمی‌توانستم عملاً انجام بدهم و حرفم را مطرح و دفاع کنم، ساخت این فیلم بسیار ارزشمند بود. این کار را آقای برزیده انجام داد و همانطور که به من قول داده بود، در اصل ماجرا دست نبرد. تغییرات جزئی قطعاً در یک برداشت سینمایی قابل قبول است و تأثیری هم در اصل ماجرا ندارد. این تغییرات جزئی مهم نیستند. مهم اصل و حجم حادثه و نکات مهم این فاجعه است. انتهای ماجرا را پرداخته بود و حاصل کار آنطور که خودم برداشت کردم و از تلف نهایی که خانواده معظم شهدا زدند و تشکر کردند که بالاخره صبوری آنها منجر به ساخت فیلمی شده که خاطره شهدای مزار شریف را زنده کرده، رضایت‌بخش است و همین برای ما اهمیت دارد. خود آقای برزیده هم فرمودند فیلمی که ساختم، نصف داستان شاهسون است و بیشتر از این را نمی‌توانستم در قالب یک فیلم سینمایی یک ساعته بیاورم. ماجرایي بسیار تلخ و شیرین است. تلخی آن این است که عده‌ای از عزیزترین فرزندان این مملکت مظلومانه به شهادت رسیدند و شیرینی آن این است که از موانع مختلف عبور کردم و خودم را به ایران رساندم. خود داستان من خیلی جالب و فراتر از فیلمی است که به نمایش درآمده است. در همین جا هم باز مظلوم واقع شدیم. در عین حال که سماجت و کار آقای برزیده انصافاً قابل ستودن است. ایشان بارها به من زنگ زد و گفت با اینکه موانع بسیاری سر راهم هست، ولی به شما قول می‌دهم به هر شکل ممکن این فیلم را می‌سازم. خیلی خوب می‌دانم ساخت فیلمی که ابعاد مختلف دارد و رضایت همه را حاصل کردن و مجوز آن را گرفتن بسیار دشوار است. واقعاً از آقای برزیده تشکر می‌کنم.

یکی از انتقاداتی که بر فیلم وارد می‌کنند، این است که هیچ کسی را مسئول حادثه معرفی نمی‌کند. این به دلیل همان فشارهایی بود که می‌آوردند؟

من هم به شما نمی‌توانم بگویم که مثلاً تصمیم‌گیرنده در این قضیه آقای بروجردی است. در آن زمان آقای خرازی در رأس وزارت خارجه و آقای بروجردی معاون ایشان در این امور بود و بعد هم سفیر مسئولیت داشت. بیایند و بررسی کنند. خیلی هم بررسی ساده‌ای است و می‌شود از افرادی که در آن موقع در آنجا بود ه و مأموری تشان تمام شده و برگشت هاند و همچنین از عوامل مختلف دیگر سؤال کرد. باید سؤال شود که آیا آقای سفیر وظیف هاش را در آنجا درست انجام داد؟ بقیه چطور؟ آیا کوتاهی کرد هاند؟ اگر خوب کار کرده‌اند، تشویق بشوند. اگر درست تصمیم گرفته‌اند، از آنها تقدیر بشود، ولی اگر تصمیم غلط گرفته‌اند، با آنها برخورد یا حداقل به آنها تذکر داده شود یا مسائل دیگر. بالاخره هر کاری اصولی دارد. خود من بارها نامه نوشته و گفته‌ام که حتی اگر من هم ذره‌ای کوتاهی کرده‌ام، با من برخورد بشود، ولی اگر یک کار ارزشمند کرده‌ام و خدای عزیز به من این مسئولیت را داد که کاری را انجام بدهم که این حادثه در تاریخ بماند، شایسته است که به نوعی از من تقدیر شود که برای دیگران الگو بشوم و از من بهره‌برداری آموزشی بشود، کما اینکه آدم‌های فهیمی پیدا شده‌اند و دارند بهره می‌برند و این مسائل را ثبت و به نوعی استفاده می‌کنند.

پس معتقدید فیلم تا جایی که دستش باز بوده، کارش را درست انجام داده است؟

بله، معتقدم موانع زیادی سر راهش بود. انسان باید واقعیت را بگوید. اشاره کردید چرا اسم مسئول تصمیم‌گیری را نبرده است. ابداً کار ساده‌ای نیست، ولی اصالتاً به مسائل اشاره کرده و گفته است که اینها چه کسانی بودند که این کار را کردند و چرا ما را در مجموع به دست سفارت پاکستان سپردند. یکی از نکاتی که وجود داشت، این بود که وقتی می‌گفتیم چرا اجازه نمی‌دهید برویم یا به جای دیگری منتقل بشویم، می‌گفتند سفارت پاکستان قول داده است حافظ شما و منافع ما باشد. خیلی واضح و روشن است که این کار غیرعاقلانه و غیرمنطقی است. باید بیایند و این مسائل را پاسخ بدهند.

و سخن آخر؟

برای شما و کسانی که می‌خواهند اطلا ع‌رسانی کنند و در کار رسانه مشغولند، آرزوی موفقیت می‌کنم. می‌خواهم بگویم الگوی شما باید شهید صارمی باشد که انسان بسیار شجاع، دلاور و وظیفه‌شناسی است و به همین دلیل آقای بروجردی مجدداً ایشان را با وجودی که آپاندیسش را عمل کرده بود، فرستاد. بارها می‌دیدم شهید صارمی فریاد می‌زد که حقیقت منتشر شود و از حق مطلب و درد مردم افغانستان دفاع می‌کرد.


منبع: فردا

برای آگاهی از آخرين اخبار و پيوستن به کانال تلگرام باشگاه خبرنگاران جوان اينجا را کليک کنيد.

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.