
باشگاه خبرنگاران جوان - در طول تاریخ معاصر ایران، چهرههایی ظهور کردهاند که هم در عرصه علم و دین، هم در میدان مبارزه سیاسی و اجتماعی، الگو و مرجع بودهاند. یکی از این شخصیتها، شهید آیتالله سید اسدالله مدنی است؛ عالمی بزرگ، معلم اخلاق و مبارزی استوار که هم با رژیم پهلوی مقابله کرد و هم در برابر جریانهای انحرافی و گروهکهای مسلح پس از انقلاب ایستادگی نمود.
سرانجام نیز در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰، در محراب نماز جمعه تبریز به دست سازمان منافقین به شهادت رسید و نامش در تاریخ ایران جاودانه شد.
برای بررسی زندگی، مبارزات و چرایی شهادت این شخصیت برجسته، با «قاسم تبریزی»، پژوهشگر تاریخ معاصر، به گفتوگو نشستیم.
اگر بخواهیم زندگی شهید مدنی را مثل داستان تعریف کنیم، به نظر شما نقطه آغازش در دوران پهلوی کجاست؟ چون که آنطور که در اسناد تاریخی آمده، شهید مدنی چندین بار توسط ساواک تبعید شده و به نظر شما این حساسیت رژیم پهلوی به چه دلیلی بود؟
تبریزی: یکی از چهرههای برجسته اخلاق، عرفان، فقاهت و سیاست، آیتالله سید اسدالله مدنی است که ایشان متولد شهر آذرشهر هستند. در نوجوانی پدرش به رحمت خدا رفت و او مسئول زندگی و مخارج خانواده شد. در عین حال که به کار، مطالعه و درس ادامه میداد، ولی تا سال ۱۳۲۰ که بیش از ۲۰ سال داشت، زندگی خانواده را مدیریت میکرد.
سپس به قم رفت و مدتی در همان دهه ۲۰ شاگرد حضرت امام (ره) بود. درسش را میخواند و بعد از آن به نجف میرود. در نجف هم در دهه ۲۰ فعالیتهای علمی دارد، آنجا هم درس میخواند و هم تدریس میکند.
در سال ۱۳۳۱، ایشان به ایران وارد میشود. در کرمانشاه، فردی از او میپرسد: «تو اهل کجایی؟» ایشان پاسخ میدهد: «آذرشهر.» همان شخص میگوید: «آذرشهر شرابسازی خوبی دارد، آیا از آن مطلع هستی؟» ایشان پاسخی نمیدهد و به راه خود ادامه میدهد.
پس از آن، به آذرشهر میآید و در طی اقدامی رسمی، یک روز فرماندار، رئیس شهربانی، شهردار و برخی دیگر از مقامات رسمی شهر را به مسجد دعوت میکند و به منبر میرود.
این رخداد در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق روی میدهد. ایشان خطاب به حضار اعلام میکند: «شما مسلمانید؟» و تمام حضار از جمله رئیس شهربانی و فرماندار پاسخ میدهند: «آری.» سپس میپرسد: «حرام را قبول دارید که حرام است؟» و همه پاسخ مثبت میدهند. میافزاید: «حلال را قبول دارید که حلال است؟» و حضار باز هم پاسخ میدهند: «آری.»
آنگاه میگوید: «من از کرمانشاه میآمدم و کسی به من گفت که شراب آذرشهر مشهور است، یعنی ما را به عنوان شرابساز و شرابفروش میشناسند. این امر مخالف احکام الهی است. اگر همه موافقید، برویم این کارخانه شرابسازی را بدون آنکه بشکنیم یا ضرر مالی وارد کنیم، شیشهها و ظرفهای شراب را در چاه خالی کنیم و کارخانه را تعطیل نماییم.» همه مقامات از جمله شهردار موافقت میکنند و این اقدام انجام میشود.
پس از ارسال گزارش به تهران، دستور دستگیری ایشان صادر میگردد. وی دستگیر و به استانداری تبریز منتقل میشود و مقدمات محاکمه توسط نیروهای ارتش فراهم میگردد. در این زمان، آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی اعلام میکند که ایشان از بزرگان حوزه نجف است و در نهایت با شرط اینکه دیگر به ایران بازنگردد، آزاد میشود.
شهید مدنی در دوران تبعید چگونه توانست مبارزه و ارتباط با مردم را ادامه دهد؟
تبریزی: ایشان پس از بازگشت به نجف، به ادامه درس و فعالیتهای علمی و دینی خود پرداختند. گاهی در فصل تابستان به ایران میآمدند، ولی دیگر امکان رفتن به همدان و تبریز برای ایشان ممنوع شده بود. با آغاز نهضت امام خمینی، ایشان در نجف از مدافعان و حامیان نهضت بودند. هنگامی که امام به تبعید میروند و به عراق منتقل میشوند، ایشان به جمع اصحاب و یاران نزدیک امام میپیوندند و فعالیتها و مبارزات خود را آغاز میکنند.
با بازگشت ایشان به ایران، ساواک خروج ایشان از کشور را ممنوع میکند. به دستور امام، مدتی ریاست حوزه علمیه خرمآباد را بر عهده میگیرند و در آنجا به تربیت طلاب مشغول میشوند.
در پی این فعالیتها، دستگیر و به تبعید در ممسنی منتقل میشوند. در طول دوران تبعید، هر روز صبح موظف بودند به دفتر شهربانی رفته و حضور خود را ثبت کنند.
ایشان بعدها میگفتند که با وجود این محدودیت، مسیر رفت و برگشت را طی میکردند و دانشآموزان محلی متوجه میشدند که او توسط رژیم تبعید شده است، و بدین ترتیب فعالیتهای آموزشی و دینی خود را در آن منطقه آغاز کردند.
پس از مدتی آزاد میشوند و به همدان بازمیگردند، اما بار دیگر دستگیر و اینبار به گنبد کاووس تبعید میشوند. در پایان دوران تبعید، مقامات اعلام میکنند که ایشان نه حق حضور در همدان دارد و نه اجازه رفتن به خرمآباد.
تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، بر اساس اسناد ساواک، ایشان از فعالین برجسته به شمار میرفتند و به نمایندگی از امام در حوزهها، در تربیت طلاب و ارتباط با روحانیون دیگر فعالیت میکردند که ساواک آن را «جرائم» قلمداد میکرد. کتاب «آیتالله سید اسدالله مدنی» به روایت اسناد ساواک و با بیش از ۵۰۰ صفحه منتشر شده است؛ این اسناد، تفکر، اخلاق و روحیه ایشان را به وضوح نشان میدهند.
ساواک گزارش میدهد که حتی در دوران تبعید در ممسنی، ایشان کتابفروشی تأسیس کردند و در تبلیغ مسائل اسلامی فعال بودند. همچنین در بهار، روستای بهار همدان، اقدام به ایجاد مهدیه و بیمارستان نمودند. نویسنده کتاب نیز برای تحقیقات و نگارش، به همدان و بهار سفر کرده است تا از نزدیک با فعالیتها و آثار ایشان آشنا شود.
شهید مدنی پس از انقلاب اسلامی در همدان و تبریز فعالیتهای گسترده آموزشی، سیاسی و اجتماعی داشت و با جریانهای مخالف انقلاب مواجه بود. چرا سازمان منافقین او را بهعنوان هدف خود انتخاب کرد و این تهدید از کجا ناشی شد؟
تبریزی: بله. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان در همدان به فعالیت پرداختند و مردم همدان خاطرات بسیاری از ایشان دارند. ایشان هم برای طلاب درس برگزار میکردند و هم برای نیروهای انتظامی، بسیج، برادران سپاه و دیگر نیروهای انقلاب آموزش داشتند.
با وجود اینکه آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز بود، به دلیل توطئهها و فتنههای حزب خلق مسلمان، گروهی از علما از ایشان دعوت کردند تا در تبریز حضور یابند و بتوانند جریان حزب خلق مسلمان را تعدیل کنند.
ایشان به تبریز آمد و در کنار آیتالله قاضی طباطبایی فعالیت داشت، ولی آیتالله قاضی توسط گروهان به شهادت رسید. پس از آن، امام خمینی ایشان را بهعنوان امام جمعه و نماینده خود تعیین کردند. در تبریز، ایشان از یک سو با حزب توده و جریانهای چپ مواجه بود و از سوی دیگر با فعالیت منافقین و حزب خلق مسلمان.
در جریان مجلس خبرگان قانون اساسی، ایشان نقش مهمی در تدوین قانون اساسی داشتند. همچنین در تبریز به عنوان امام جمعه حضور داشتند. در یکی از حوادث، اعضای حزب خلق مسلمان محراب نماز جمعه ایشان را به آتش کشیدند، اما ایشان مقاومت کرد.
حتی در یک تظاهرات، مأموران تلاش کردند او را به قتل برسانند، اما با تلاش چند نفر از نیروهای سپاه و مدیریت شرایط جمعیتی، ایشان حفظ شد. نهایتاً، در شهریور ۱۳۶۰، به دست منافقین به شهادت رسید.
ویژگیهای برجسته ایشان همانطور که پیشتر اشاره شد، شامل عارف و عالم بزرگ بودن، مورد تأیید و حمایت مراجع نجف همچون آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله حکیم و آیتالله خویی بود. ایشان روزانه ۹ درس در نجف برای طلاب داشتند و از صبح تا بعدازظهر به تدریس میپرداختند. در ایام محرم و رمضان، به کرکوک و شهرهای اطراف میرفتند و با استقبال گسترده منبر میرفتند.
تبریزی: پس از بازگشت به ایران، با وجود ممنوعالخروج بودن، اقدامات اجتماعی و آموزشی خود را ادامه دادند. ایشان درمانگاه و بیمارستان تأسیس کردند، حوزه علمیه خرمآباد را احیا کردند و در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی علیه جریان سرمایهداری، کمونیستها، حزب خلق مسلمان، منافقین و جریانهای چپ و عوامل غرب فعال بودند.
خاطرات فراوانی از دوستان، شاگردان و نزدیکان ایشان باقی مانده است. این خاطرات در منابع متعددی ثبت شدهاند؛ از جمله در کتاب «اخلاق در سیره شهید مدنی»، «یادنامه شهید مدنی» و «گلشن ابرار آذربایجان» که در نسخه چاپی قم نیز فصلی ویژه به ایشان اختصاص یافته است.
در مجله شاهد، یک بیشهنامه درباره ایشان منتشر شده است و ما نیز در دهه ۱۳۸۰ مقالهای برای ایشان نگاشته بودیم. در تبریز نیز مجدداً همایشی به یاد ایشان برگزار شد، اما همچنان باید تأکید کرد که شخصیت این عارف، عالم و معلم اخلاق تا حد زیادی ناشناخته بود. یکی از ویژگیهای برجسته ایشان، اطاعت محض از فرامین امام خمینی بهعنوان ولی فقیه بود.
خاطرات جالبی در این زمینه توسط ملا حسنی از امام جمعه ارومیه نقل شده است. وی میگوید: «در سال ۱۳۵۸، امام ما را دعوت کردند؛ آیتالله اشرفی اصفهانی، آیتالله مدنی، ائمه جمعه اهل سنت و ما حضور داشتیم.
امام فرمودند که شما باید در امنیت منطقه نقشآفرینی کنید، چراکه گروهکها به دنبال ایجاد فتنه هستند و باید با هم ارتباط داشته و هماهنگ عمل کنید. مسئول شما نیز آقای ملا حسنی است، زیرا ایشان در مبارزه و شجاعت زبانزد بود و از شخصیتهای برجسته سیاسی کشور محسوب میشد.»
ملا حسنی ادامه میدهد: «پس از جلسه، آیتالله مدنی دستش را روی سینه گذاشت و گفت: آقای ملا حسنی، من از این لحظه به بعد مطیع شما هستم، هرچه شما بفرمایید. من گفتم: «آقا، شما شاگرد من حساب نمیشوید.» ایشان پاسخ داد: «این فرمایش یعنی دستور امام است که من باید از شما اطاعت کنم و دستورات شما نسبت به مسائل منطقه اجرا شود.»
در این مدت، خانواده ایشان در همدان بودند و ایشان تنها در تبریز حضور داشت. ایشان با طیف گستردهای از جامعه ارتباط داشت؛ از دانشآموزان دبیرستان دختر و پسر تا نیروهای سپاه و اساتید دانشگاه. حتی گاهی دانشآموزان برای حل مشکلات مدرسه خود نزد ایشان میآمدند و ایشان با مدیریت مدرسه یا معلمان به گونهای مسائل را حل میکرد.
در اختلافات موجود، ایشان به عنوان یک فرد موجه مورد توجه و احترام قرار میگرفت. همچنین نسبت به خانواده شهدا بسیار متعهد بود و هر شهیدی که معرفی میشد، ایشان حتماً به خانواده آن شهید سر میزد.
در این مدت، میتوان گفت شهید مدنی بهعنوان یک امام جمعه نمونه، روحانی نمونه، فقیه برجسته و معلم اخلاق، الگوی کامل برای طلاب و عامه جامعه بود، بهویژه برای دانشآموزان.
اگر نویسندگان رمان و داستاننویسان توانمند، بخواهند شخصیتهای واقعی و تأثیرگذار را به عنوان الگو ارائه دهند، چهره امثال شهید مدنی میتواند نمونهای ممتاز باشد. در عرصه تاریخنگاری نیز با توجه به حضور فعال ایشان در مبارزات سیاسی دوران پهلوی، ایشان بهعنوان یک روحانی برجسته و اثرگذار ثبت شده است.
برای مردم آذربایجان نیز شهید مدنی یکی از مشاهیر برجسته محسوب میشود که هم در مدرسه طالبیه تربیت شده و هم در همان مناطق نقشآفرینی داشته است. اگرچه ایشان از ورود به آذربایجان منع شده بود، اما طلاب و شاگردان آذری در نجف با او در ارتباط بودند. در مدتی که ریاست حوزه علمیه خرمآباد را بر عهده داشت، ایشان نمونهای شایسته و درخور توجه برای هر طلبه، روحانی و نیروی انقلابی بود که قصد فعالیت دینی داشت.
در خصوص تهدیدهای متعددی که علیه ایشان صورت گرفت، چند بار به او گفته بودند که اگر به مسجد برود، ممکن است همان روز ترور شود. شهید مدنی در پاسخ میگفت: «من جوانم و دغدغهام همواره دو چیز بوده است: آیا من سید هستم؟ و آیا شهید خواهم شد یا نه؟»
او نقل میکند که شبی امام حسین (ع) را در خواب دیده و ایشان فرمود: «فرزند قتیلم، فرزند شهیدم.» بدین ترتیب، پاسخ هر دو دغدغه خود را دریافت کرده بود. حضور او در جامعه، ارتباط مستمر با مردم و نقش آموزگار اخلاق، شاخصه اصلی شخصیت او بود.
لطفاً راجع به نقش رژیم پهلوی و سازمان منافقین نیز توضیح دهید؛ اینکه چرا رژیم پهلوی از ایشان میترسید، او را تبعید کرد و چرا سازمان منافقین او را به شهادت رساند؟
تبریزی: بله، ماهیت رژیم پهلوی را باید در دو مشخصه مورد توجه قرار دهیم: نخست، ماهیت استبدادی و ضداسلامی، با محوریت شاه و نه قانون، و دوم، وابستگی حاکمیت به استعمار. این حکومت هر شخص یا جریانی را که علیه استبداد شاهنشاهی باشد، مورد اذیت و آزار قرار میداد.
هر شخصیتی که علیه صهیونیسم، آمریکا، شوروی، انگلیس و به طور کلی علیه سلطه غرب فعالیت میکرد، رژیم با او برخورد میکرد. برای مثال، ساواک حتی به روحانیون دستور میداد که حق صحبت علیه اسرائیل را ندارند. شهید مطهری نیز زمانی که با علامه طباطبایی و آیتالله سید ابوالفضل موسوی زنجانی قصد داشتند به فلسطین کمک کنند، ساواک او را دستگیر کرد. خط قرمز رژیم پهلوی، غرب و اسرائیل بود.
در مجموع، تضاد میان استبداد شاه و نیروی روحانیت، به ویژه مرجعیت اسلامی، سبب شد که رژیم پهلوی بسیاری از علمای برجسته از جمله آیتالله سعیدی، آیتالله غفاری و دیگر علمای فعال را دستگیر و محدود کند.
تاکنون، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۸۴ عنوان کتاب تحت عنوان «یاران امام» منتشر کرده است. این آثار به شخصیتهایی همچون شهید بهشتی، آیتالله طالقانی، آیتالله دستغیب، آیتالله قاضی طباطبایی، آیتالله مشکینی و دیگران پرداختهاند که در دوران مبارزات سیاسی خود با دستگیری، زندان یا تبعید مواجه شدهاند.
در خصوص سازمان منافقین، میتوان سه مشخصه اصلی برای این جریان برشمرد: نخست، آن یک جریان انحرافی است که به نام اسلام فعالیت میکند، ولی ایدئولوژی آن مبتنی بر اسلام کامل نیست و اصول مبارزه خود را از مارکسیسم گرفته است.
به عبارت دیگر، این گروه مبانی دینی را کامل نمیپذیرد و تفکر آنها تحت تأثیر استالینیسم است که به ترور و اقدامات مشابه منتهی میشود.
دوم، این جریان از ابتدا نفوذ غرب را تجربه کرده و در نهایت وابستگی آنها به قدرتهای غربی مشخص شد. شهادت شخصیتهایی همچون شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید مدنی، صرفاً نتیجه فعالیت یک گروهک محلی نبود، بلکه بخشی از مقاومت علیه انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی بود؛ انقلابی که مخالف سلطه غرب، شرق و اسرائیل بود و مانع از منافع استعمار بر پایه اسلام میشد.
در طول ۴۶ سال گذشته، غرب و صهیونیستها علیه اسلام و حکومتهای اسلامی همواره فعالیت کردهاند. ابزارهای آنان در مقاطع مختلف متفاوت بوده است: روزی گروه فرقان، روزی منافقین، روزی داعش، روزی طالبان و روزی القاعده. هدف همه این گروهها، یافتن مزدورانی است که نهضتهای اسلامی را تضعیف کنند و منافع غرب را حفظ نمایند.
برای مثال، اگر داعش در سوریه و عراق متوقف نمیشد، تهدیداتی مشابه منافقین در تهران، قم، تبریز، مشهد و دیگر شهرهای ایران به وجود میآمد.
منافقین در داخل ایران فعالیت میکردند، پنهان بودند و خانههای تیمی داشتند. در آغاز، توانایی مقابله با آنها محدود بود، اما به تدریج نیروهای انقلابی توانستند محیط کشور را از حضور آنان پاک کنند. پس از آن، این گروه به فرانسه، انگلیس، آلمان و در نهایت به حمایت نمایندگان و سناتورهای آمریکایی منتقل شدند و همچنان برخی از آنان در اروپا فعالاند.
بنابراین، مسئله فراتر از یک گروهک محلی است؛ آنها ابزارهایی در دست قدرتهای استعمارگر بودهاند. در گذشته نیز اقدامات مشابه توسط دیگر گروهها مانند بهاییها در دوران قاجار و پیش از پهلوی انجام شده بود.
امروز نیز حمایت آشکار آمریکا، انگلیس و اروپا از باقیماندههای منافقین در آلبانی، فرانسه و دیگر نقاط، نشان میدهد که ماهیت این جریان مستقل نبوده و درگیری اصلی، مقابله با استعمار و نفوذ غرب است، به ویژه ایالات متحده که در رأس این تحرکات قرار دارد.
داعش در ابتدا به عنوان امپراتوری عباسیان در میدان عراق ظهور کرد، اما شکست خورد. با گذشت زمان و به ویژه پس از شکست حکومت اسد در سوریه، آمریکاییها و اسرائیلیها زمینه را برای حاکمیت این گروه فراهم کردند.
همان گروهی که با کلاه سیاه و چشمبند و اعمال خشونتبار شناخته میشد، اکنون در ظاهر با کراوات و روابط رسمی با حکام منطقه و خارجیها فعالیت میکند. در سوریه، این گروه به نقطهای رسیده است که هر روز حملاتی علیه اسرائیل انجام میدهد و منابع نفتی آن توسط ترکیه و آمریکا منتقل میشود؛ بنابراین، داعش نیز همچون منافقین ابزاری در دست قدرتهای استعمارگر بود.
در روزهایی که نیروهای ما با داعش در عراق و سوریه میجنگیدند، برخی افراد سطحینگر و فاقد بینش سیاسی نمیفهمیدند که چرا این مبارزه ضرورت دارد. اما پس از حاکم شدن داعش در سوریه، ماهیت واقعی و ابزارگونه آنها آشکار شد.
تبریزی: عرض کنم که دو موضوع مهم قابل طرح است. نخست، مسئله تاریخ و تاریخنگاری است. تاریخ در واقع میراث، شناسنامه و هویت هر کشور محسوب میشود و مشاهیر و بزرگان آن، الگو و اسوه برای همهاند؛ بنابراین، در ارائه مشاهیر از صدر اسلام تا امروز، باید دانشمندان، نخبگان و شخصیتهای برجسته را به عنوان معلم و نمونه به نسلهای جوان معرفی کنیم تا با شناخت و تجربه آنها، شخصیت خود را بسازند؛ چه طلبه، چه دانشجو، چه دانشآموز و چه دیگر اقشار جامعه.
دوم، وظیفه هنرمندان در عرصههای شعر، قصه، رمان، ادبیات، فیلم و نمایش است که بتوانند شخصیتهای برجسته تاریخی را بازسازی کرده و به نسلهای جدید معرفی کنند. این امر به آنها کمک میکند تا نقش توطئههای استعمار غرب و شرق، صهیونیسم و حاکمیت استبدادی پهلوی و جریانهای مدافع سلطنت را بهتر درک کنند. امروز، هنر اگر با تاریخ و فرهنگ همراه نشود، دستیابی به اهداف فرهنگی و هویتی ما به تأخیر خواهد افتاد.
منبع: فارس