
باشگاه خبرنگاران جوان - همه چیز از یک اتفاق ناراحتکننده شروع شد. پدر خانواده رضایی یک روز که از محل کارش به خانه برمیگشت، پشت چراغ قرمز، قلبش برای چند ثانیه از حرکت ایستاد. آن لحظه با همه سختی و رنجهای بستریِ در بیمارستانش گذشت اما فکر اینکه «اگر اون روز آخرین روز عمرم بود چی؟» از سر آقای رضایی نمیافتاد. فکرش درگیر شده بود. دیگر آرام و قرار نداشت. به خانم و بچههایش نگاه میکرد که سرشان توی گوشی است و حرص میخورد. تا اینکه همین چهارشنبه، موضوع را با همسرش در میان گذاشت: «یه خواهشی ازت دارم عزیزم. لطفا تو و بچهها خودتون رو برای یه آخر هفته بدون تکنولوژی آماده کنید. من دلم میخواد قبل از اینکه پیمونه عمرم سر بیاد یه دل سیر با شما خوش باشم!»
خانواده رضایی تصمیم گرفتند این جمعه را متفاوت بگذرانند. تصمیمی که ساده اما جسورانه بود: «بیست و چهار ساعت بدون گوشی، لپتاپ، تلویزیون یا هر ابزار دیجیتالی دیگر.» مهسا، دختر هفده ساله این خانواده، با لبخندی مطمئن از تجربهای گفت که ابتدا عجیب به نظر میرسید اما حالا به یکی از شیرینترین خاطراتشان تبدیل شده است.«شب قبلش بابا گفت فردا هیچکس حق نداره از تکنولوژی استفاده کنه. اول فکر کردم شوخی میکنه، ولی صبح جمعه مامان واقعا همه گوشیها رو جمع کرد، گذاشت توی یه جعبه و گذاشت بالای کمد. همه کمی تعجب کرده بودیم ولی تصمیم گرفتیم تا آخرش بریم.»
اولین تغییر مهم در وعده صبحانه خانواده رضایی اتفاق افتاد. مهسا میگوید در خانهشان همیشه صبحانه همراه با گوشی صرف میشد و هیچ کدامشان حواسشان به دیگری نبود، اما آن روز ماجرا فرق داشت.«سفره صبحانه توی بالکن پهن شد. نون تازه، چای داغ و صدای پرندهها. برای اولین بار همه با هم بودیم؛ بدون حواسپرتی. بابا یه خاطره از بچگیش گفت، مامان خندید و ما هم کمکم گرم شدیم.»
اما این فقط شروع روز بدون تکنولوژی خانواده رضایی بود چون ساعتهای بعد از صبحانه به بازیهای گروهی اختصاص پیدا کرد؛ بازیهایی که به گفته مهسا، جایگزین لحظهنگاریهای وسواسیشان در شبکههای اجتماعی شدند.«اسمفامیل بازی کردیم، بعدش بازی حدس شخصیت. کاغذ میچسبوندیم روی پیشونیمون و باید حدس میزدیم چی نوشتن. اونقدر خندیدیم که اشکمون دراومد. حتی بابام وسط بازیها شوخی میکرد. یه حالوهوای کودکانه توی خونه شکل گرفت که روحیهمون رو عوض کرد.»
مادر خانواده وسایل کاردستی آورده بود؛ کاغذ رنگی، قیچی و چسب. یک مسابقه ساده اما خلاقانه شکل گرفت تا بچهها خود واقعیشان را در قالب هنر دستی به پدر و مادرشان نشان دهند.«هرکسی باید یه چیزی درست میکرد. من یه گل ساختم، داداشم یه موش، بابا هم قایق. بعد قایقها رو توی حوض انداختیم و مسابقه راه انداختیم. از بیرون شاید ساده به نظر بیاد، ولی برای ما خیلی خاص بود. از دل همون چیزای کوچیک، شادیهای بزرگ دراومد.»
عصر آن روز را هم به یک پیادهروی خانوادگی در پارک جنگلی نزدیک خانهشان اختصاص دادند؛ فرصتی برای تأمل و گفتوگو و تجربه حس گفتن و شنیدن در آغوش عزیزترینهایشان.«با ماشین نرفتیم؛ خواستیم خودمون رو به طبیعت بسپریم. تو راه از درختها، حیوانها و حتی آسمون حرف زدیم. بابا گفت نگاه کردن به خلقت خدا خودش یه نوع عبادته. کنار رودخونه ایستادیم و نماز جماعت خوندیم. یه نماز جماعت چهار نفره خونوادگی. انگار ارتباطمون با خدا هم واقعیتر شده بود.»
شب هنگام، خانواده رضایی نور چراغها را کم کردند. فضای خانه شبیه شبهای کودکی شد؛ با صدای قصه و آرامش.«مامان قصه حضرت یوسف علیه السلام رو گفت. بعد قرآن خوندیم، من ترجمهاش رو خوندم. بعد هرکسی گفت بهترین لحظه روز براش چی بوده. بابا گفت: «وقتی صدای خندهتونو شنیدم.» من واقعا حس کردم خانوادهمون زندهست.»
در پایان شب، همه خانواده رضایی دور هم نشسته بودند. گوشیها خاموش، اما دلها روشن. و گفتگوهایی که مدتها بود جایشان را به پیامهای کوتاه داده بودند، دوباره جریان پیدا کردند.«مامان یه چای آتیشی خوشعطر دم کرد. نشستیم و حرف زدیم. درباره خاطرات بچگی بابا، اولین آش نذری مامان، حتی خندهدارترین اتفاقهای مدرسه من و داداشم. همه چیز ساده بود، اما صادقانه.»
صبح روز بعد، جعبه تکنولوژی باز شد. اما دیگر خبری از اشتیاق برای باز کردن گوشی نبود. انگار چیزی از جمعهای که گذشت در قلب و روح خانواده رضایی لانه کرده بود که نمیتوانستند با لمس دوباره گوشیهایشان از آن دل بکنند.«گوشیمو گرفتم ولی روشن نکردم. انگار دلم نمیخواست اون حس خوب تموم بشه. ولی چه میشه کرد وقتی گریزی از تکنولوژی نیست؟ اما ما راهش رو پیدا کردیم و با خانواده تصمیم گرفتیم از این به بعد، هر ماه یه روز بدون تکنولوژی داشته باشیم. مامان میگه این خودش یه نوع عبادته؛ اینکه ببینی چهطور بدون ابزار دیجیتال، همدیگه رو بیشتر حس میکنیم.»
در دورانی که جهان با اینترنت، اعلانها و محتواهای بیپایان تعریف میشود، خانواده رضایی تجربهای ناب را رقم زدند. آنها نشان دادند که بدون تکنولوژی هم میتوان زندگی کرد؛ حتی بهتر، عمیقتر و صمیمیتر.«روز بدون تکنولوژی» برای این خانواده فقط یک چالش نبود، بلکه نقطه شروعی بود برای بازگشت به خود، به خانواده و به لحظههایی که هرگز با هیچ اپلیکیشنی قابل تکرار نیستند. به نظرتان وقت آن نرسیده که ما هم مثل خانواده رضایی، یکی از روزهای آخر هفتهمان را به «روز بدون تکنولوژی» اختصاص دهیم؟
منبع: فارس