باشگاه خبرنگاران جوان - عطار میگفت: «به چه کار آمدهای؟ گفت: تا از تو آسایشی یابم و مؤانستی.» در همین گفتوگوی ساده، رازی نهفته است: انگار انسان در تمام عمرش در پی دو چیز است انس و آرامش. اصلاً شاید به همین خاطر است که وقتی «اندوهی طویل» سراغمان میآید، ناگهان یاد خانه دوست میافتیم؛ جایی که گمان میکنیم هنوز اندکی معنا و مهر مانده است. همان خانهای که در آن، کودکی در کوچههای سرسبز کوکر، دفتر مشق دوستش را به گمشدهای از انسانیت بدل کرده بود.
اگر تصور کنیم که فیلم «خانه دوست کجاست؟» عباس کیارستمی از همین حس برآمده بود و آن پسرک کوچک، دفتر همکلاسیاش را اشتباهی برده و در جستوجوی او از مسیر تپهها بالا میرفت و سختی را به جان خریده بود وقتی در میانه بیتفاوتی بزرگترها، هنوز باور داشت که [دوستی]چیزی فراتر از یک نام است. به جرأت میتوانیم این دیگر تنها یافتن دوست برای انجام وظیفه نبود انگار این وظیفه تبدیل به انسانیت شده است از همانهایی که معنای متفاوتی پیدا میکنند و این فقط رفتن از روستایی به روستای دیگر نیست انگار سفری بود از بیرون به درون، از وظیفه به انسانیت، از خاک به معنا.
با گذر سالها، «خانه دوست کجاست» دیگر قابی دو ساعته در سینما نیست به تصویری از صداقت گمشده ما تبدیل شده است، شاید در هرکدام از ما هنوز آن پسرکی هست که دفتر مشق انسانیت را در دست گرفته و در جستوجوی دوستی گمشده از سرآشیبی بالا میرود. در جهانی که همه چیز به سرعت فراموش میشود، فیلم کیارستمی مثل نشانهای باقی مانده تا یادمان بیندازد هنوز میشود در پوچی روزگار، به معنا نزدیک شد.
کیارستمی همیشه در جستوجوی همین بود: حقیقتی که در سکوت معنا پیدا کند، حقیقتی که در باد لابهلای شاخههای گیلاس و بابونه به تو برسد، حقیقتی که در رفتن یک کودک به در خانه دوست روانه شود، چون او میدانست سینما اگر از زندگی جدا شود، دیگر چیزی از آن نمیماند. انگار آن زندگیها، آن مشقها، آن طعم گیلاسها، آن مقاومت زیتونها دارند یکییکی، به او میپیوندند تا شاید جایی آنسوی واقعیت، فیلم ناتمام زندگی را ادامه دهند.
و احمد احمدپور، آن کودک آرام، خودش ادامه همین جهان بود و سالها از آن قاب زندگی به هیاهوی شهرت و زرقوبرق بیرون نیامد در چهرهاش همان صداقت بیقید فیلم مانده بود، رفتنش شبیه به سکانسی شد که ناگهان نور میگیرد و تصویر در سکوت حل میشود.
اما ما اینجا هستیم میان زندگی و معنای حقیقی که میان دفتر مشقهایمان گم شد و به دنبال پاسخ پرسش دیرین همچنان رها ماند که خانه دوست کجاست؟ شاید خانه دوست جایی در واقعیات ساده باشد؛ در نگاه پسرکی که با صداقت دفتر مشقی را به دوستش میرساند، در سکوتی که میان درختان زیتون جاری است، در مهربانیای که پیرمردی را از خلاص کردن خود از این زندگی نجات میدهد.
اکنون نزدیک به چهل سال از ساخت فیلم «خانه دوست کجاست» میگذرد و بازیگرش [احمد احمدپور]به اندازه شمردن انگشتانش برای ننوشتن مشق در این هستی دیگر نفس نمیکشد و انگار این دنیا را رها کرد تا به خانه دوستاش برسد تا این جهان کوچک، این «خانه دوست»، در جهانی دیگر آرامآرام کامل شود؛ و این شباهت غریب است جهانی که هنوز در فاصله میان زمین و آسمان، میان زندگی و فیلم، نفس میکشد و انتظار دارد تا دیده شود و حالا، با رفتن او تکهای دیگر از جهان کیارستمی انگار کامل شده است.
شاید حالا، در جهانی که از معنا تهیتر میشود، نگاه به جهان کیارستمی و یاد احمد احمدپور یادآور این باشد که هنوز میتوان ساده بود. هنوز میشود در میان زیتونها و بادهای کوکر، خانه دوست را جستوجو کرد. شاید آن خانه جایی بیرون از زمان است، در لحظهای که دوربین خاموش میشود و زندگی ادامه مییابد. جایی که فیلم و واقعیت دیگر از هم جدا نیستند، و در آن سکوت روشن، هر دو آرام گرفتهاند.
منبع: مهر