ایرانیان، حتی هنگامی که جزء حکومت‌های قدرتمند منطقه و جهان بودند، غالباً از استعمارگری و وحشی‌گری به دور بودند.

باشگاه خبرنگاران جوان - موسی نجفی مسئول مجموعه ۳۰ جلدی استعمار شناسی ایرانی که به تازگی از سوی پژوشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی منتشر شده است در مقاله‌ای به پدیده استعمار و نسبت آن با تمدن‌های شرق و ابعاد آن پرداخت و نوشت:

پدیده استعمار با تاریخ قدیم و جدید مغرب زمین آمیختگی ذاتی دارد حتی در آثار هرودوت این قطب بندی و برتری اروپا بر آسیا دیده می‌شود. در این گونه آثار تمدن یونانی - اروپایی که نماد آزادگی و سروری است در برابر آسیا و آفریقا به عنوان نماد بربریت قرار می‌گیرد؛ بدین معنا که یک طرف کره زمین را تمدن و طرف دیگرش را بربریت فراگرفته است با حمله اسکندر، در سده چهارم پیش از میلاد این شرق ستیزی آشکارا به ایران ستیزی مبدل شد. هر چند سلوکیان به مستعمره سازی در آسیا ادامه دادند ولی با حاکمیت اشکانیان کم کم جای پای خود را از دست دادند. رومیان بعد‌ها به عنوان نماد تمدن اروپایی و جانشین یونانیان به این دو قطبی سازی ادامه دادند که البته دو امپراتوری اشکانی و ساسانی مانع جدی این مستعمره سازی رومیان شدند از اینجا به بعد در گفتمان استعماری اروپایی ایران ستیزی در محور توجه قرار گرفت و نماد وحشی‌گری در مقابل تمدن یونانی شد، اما با فتح کارتاژ به دست مسلمانان و باز شدن راه اروپا و فتح طلیطله، پایتخت اسپانیا، شرق ستیزی غربیان به مرحله تازه‌ای رسید و این بار مسلمانان محور وحشی‌گری تلقی شدند. بعدها، با سقوط غرناطه مسلمان نشین به دست امپراتوری کاتولیک اسپانیا و کمی پیش از آن فتح قسطنطنیه و سقوط امپراتوری روم شرقی ماجرای شرق ستیزی غربیان وارد فصل جدیدی شد. همچنین با ورود دریانوردان پرتغالی و وصل شدن اقیانوس اطلس به اقیانوس هند مرحله چند فرهنگی جهانی مبتنی بر دریا شکل گرفت و این مرحله جدید استعمارگری با وحشی‌گری غربیان فصل خونینی از خشونت و غارت استعمارگران را رقم زد با رفتن اروپاییان به آمریکا، گفتمان شرق ستیزی به صورت دیگر ستیزی» و «غیر کاتولیک ستیزی گسترش یافت. با بیرون رفتن اسپانیایی‌ها که وارث پرتغالی‌ها در استعمارگری بودند انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها و هلندی‌ها به طمع استعمارگری راهی شرق و سرزمین‌های شمالی آمریکا شدند.

دوری ایرانیان از سلطه‌گری

با توجه به تاریخ جدید و قدیم ایران و جهان می‌توان به خوبی این نکته را دریافت که ایرانیان، حتی هنگامی که جز حکومت‌های قدرتمند منطقه و جهان بودند، غالباً از استعمارگری و وحشی‌گری به دور بودند و حتی در کشور گشایی‌هایی که داشتند به جز موارد اندک، هیچگاه فقر و فلاکت و ویرانی را از خود باقی نمی‌گذاشتند ایرانیان در دوران باستان قطب مخالف مستعمره سازی یونانیان و رومیان بودند؛ در قرون دهم و یازدهم قمری در مقابل متجاوزان پرتغالی و اسپانیایی قرار گرفتند؛ در قرون بعدی نیز از سلطه طلبان غربی به ویژه انگلیسی‌ها، رنج فراوانی کشیدند؛ و در دهه‌های اخیر هم به عنوان بزرگترین مانع سلطه‌جویی و زیاده خواهی آمریکایی‌ها، کوشیدند که کشوری سربلند و پر عزت باشند و به یمن انقلابی جهانی به نام انقلاب و تمدن اسلامی از هویت و شخصیت خود و دیگر مسلمانان دفاع کنند.

جریان استعمار شناسی ایرانی ماجرای چند هزار ساله ملتی است که سلطه‌گر و سلطه پذیر نبوده و هم چنان زنده و پرنشاط و پویا باقی مانده است؛ بنابراین مجموعه آثار استعمار شناسی ایرانی و البته استعمار شناسی ایرانی - اسلامی در پی دست‌یابی و سنجش نوعی نگرش بومی به این ماجرای جهانی است.

استعمارگران در کنار کشورگشایی‌های خود متوجه ابعاد دیگر سلطه و نفوذ برای تداوم تجاوز‌های خود شدند که همان هویت زدایی از مستعمرات و هویت سازی جدید بود؛ بدین که استعمار به عصر جدیدی از ماهیت و شخصیت و کارکرد جهانی خود قدم گذاشته است. در همین مقطع است که آنان درصدد جهانی سازی زبان‌های اروپایی برآمدند و برای مثال زبان انگلیسی را در هندوستان جانشین زبان فارسی کردند و زبان فرانسوی را نیز در مناطقی از مدیترانه و آسیا رایج کردند البته این دیدگاه نباید با گسترش برخی زبان‌ها که زبان علمی رایج جهان امروز است خلط شود.

شرق بدوی، غرب متمدن، دوگانه استعمارگران برای تسلط بیشتر

این مطلب نکته مهمتری را با این مضمون گوشزد می‌کند که مطالعات علمی در فرآیند سلطه استعمار از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است در این باره جریان بزرگ و پیچیده «شرق شناسی» را نباید فراموش کرد؛ جریانی که غربیان در قرن نوزدهم برای قابل فهم کردن شرق از منظر خود ساختند و در قالب آن تصویری از شرق ارائه کردند که طبق آن شرقی‌ها مردمی از نژاد‌های بدوی و عجیب و غیر منطقی هستند البته این امر بر اساس پیش فرض نژادپرستانه و برتری انگارانه غرب صورت گرفته است. در مجموع اجرای اندیشه‌های استعماری همان قدر که در توسعه غرب اثر داشته در توسعه نیافتن شرق نیز اثر گذار بوده است بنابراین مطالعات استعمار شناسانه می‌تواند به مهم‌ترین پرسش جوامع شرقی در زمینه توسعه‌نیافتگی در مقایسه با جوامع غربی پاسخ دهد؛ پرسشی که به آنها صریحاً گوشزد می‌کند که مهمترین عامل عقب ماندگی و گاه انحطاطشان همان پدیده شوم و مخرب استعمار بوده است.

چرا غرب استعمارگر و شرق مستعمره شده است؟ این مسئله آن طور نیست که شرق شناسان روایت می‌کنند و به برتری غرب و پستی و فرودستی شرق منجر می‌شود اینجا است که این تفکر وارونه برجسته می‌شود؛ یعنی جایگاه غربی که در آثار قدما مظهر نفس اماره شرق است به یک باره الوهی و برتر می‌شود و الگوی تمدنی استعمارگران غربی به محوریت عالم ارتقا می‌یابد، علت این صورت مسئله اشتباه پیش از هر پاسخی به طرح نادرست مسئله باز می‌گردد آنچه در ابعاد فکری و تاریخی و ذاتی پدیده استعمار قابل تحلیل است روح فروخته شده به شیطان در تجسم «انسانی فاوستی» و قربانی کردن اخلاق و ارزش‌ها در پای قدرت و سیاست «شهریار ماکیاولی» و «انسان هابزی» است؛ از این رو در اندیشه استعمارگران غربی دیگری باید مهار شود و همواره تحت سلطه نگه داشته شود.

از همین منظر است که دو قطبی سازی جهان توسعه یافته و جهان عقب افتاده برجسته می‌شود نه دو قطبی انسان فضیلت‌مند و انسان فرومایه اخلاقی یا دو قطبی غرب زیاده خواه استعمارگری که در تمایلات و غرایز و فریبکاری و خشونت فرورفته است و شرقی که شایسته نمی‌داند که این گونه باشد. از این رو استعمار شناسی ایرانی راهی به سوی بازشناسی هویتی است که در آینه تاریخ و تفکر به دست می‌آید و نسبت صحیح شرق و غرب در پرتو آن روشن می‌شود. در این بازیابی ایرانی آسیب دیده از استعمار به منزله جز مهمی از شرق به این درک می‌رسد که قانون و پیشرفت و انقلاب صنعتی در تمدن غربی نقابی است بر تمایلات فاوستی و ماکیاولی و هابزیای تسلط بر «دیگری» است؛ بنابراین استعمار شناسی ایرانی به منظور تحلیل درست صورت مسئله از بطن و متن شرق در افق انقلاب اسلامی و جوهر ولایی آنکه در انسان کامل و امام معصوم تجلی می‌یابد برخاسته و دوباره سعادت را در عصر پسا مدرن تعریف کرده است و به قصد شناخت و مبارزه با گونه‌های مختلف پدیده که هدفش استعمار در قالب‌های استعمار نو و استعمار فرانو تکامل و رشد و ارتقا پیدا خواهد کرد.

استعمار فرانو راهی برای تقویت خشونت و تکفیر

با توجه به پیچیدگی و فرآیند رشد و تحول استعمار به استعمار نو و فرانو و سایبری درک بهتر و عمیق‌تر آن ضرورتی اجتناب ناپذیر دارد. برای مثال. استفاده استعمار از تفرقه در جهان سیر اسلام، به ویژه تقویت گروه‌های تکفیری از دو قرن پیش تاکنون روند خاص خودش را داشته است. در برابر این جنبه تکفیری و خشونت بار بزرگان و علما و دانشمندان اسلامی و ایرانی این تحرکات فکری و عملی و سیاسی و فرهنگی را رصد کرده و در مقاطع تاریخی مختلف به آن پاسخ مناسب داده‌اند. با وقوع انقلاب اسلامی و ورود به دهه‌های چهارم و پنجم آن این تهاجم گسترده ابعاد و پیچیدگی‌های بیشتری یافته است؛ بنابراین بررسی و بازشناسی مباحث مهمی، چون حکمرانی، تمدن نوین اسلامی تحول در علوم انسانی بومی سازی، علم، و سبک زندگی در پاسخ گویی به استعمار و مقابله با آن ضرورتی اجتناب ناپذیر دارد بنابراین استعمار شناسی ایرانی شامل طیف گسترده‌ای از موضوعات گوناگون می‌شود و از این رو بخش‌هایی از اثر حاضر نیز به استعمار فرا نو تعلق یافته است.

به نظر می‌رسد که استعمار شناسی ایرانی تکامل یافته و صیقل خورده در افق انقلاب اسلامی در تقابل کامل با رویکرد شرق شناسانه قرار گرفته است و انسان غیر غربی دیگر در آن ابژه خاموش مطالعات غربی نیست این رویکرد بومی نه از کشف شرق توسط، غرب بلکه از شناخت و واقع هویتی سخن می‌گوید که در چندین قرن، استعمار مجالی برای درست دیده شدن نداشته است در این نگرش و مکتب فکری و نظری جدید همه چیز باید بازنگری و معرفی شود، حتی شأن علم هم نباید در حد خدمت به قدرت‌های مسلط صنعتی تقلیل داده شود؛ این بازنگری و بازسازی تاریخی و نظری دقیقاً همان خطی است که جریان علمی استعمار شناسی ایرانی در پی افق کشایی آن است.

در عصر پسا استعمار نگاهی واقع‌بینانه‌تر به استعمار شکل گرفته و از این منظر بخت با ما یار است؛ چراکه جریان‌های علمی معتبر و نیرومند جهانی در سطوح بالای دانشگاهی این مطالعات را با عنوان مطالعات پسا استعماری یا مطالعات جدید استعمار زدایی دنبال می‌کنند؛ بنابراین توجه به این تجربه و دانش جهانی برای مطالعات ما نیز افقی را فراهم می‌کند که به گونه‌ای بهتر، عمیق‌تر، و همه جانبه‌تر به استعمار شناسی ایرانی بپردازیم. استعمار شناسی ایرانی در افق دانش نوین خوانش انتقادی گفتمان پسا استعماری به مقابله با سلطه گفتمانی روایت استعمارگران از منظر تجربه استعمار شدگان می‌پردازد و از این جنبه رویکردی فراملی و جهانی را متجلی می‌سازد.

شرق شناسی و استعمارزدایی

ما همواره از دریچه نگاه غرب با انسان شرقی فرودست مواجه بوده‌ایم، اما دانش پسا استعماری می‌تواند علاوه بر نقد نگرش مذکور، دیدگاه نو و یک پارچه شرق را درباره غرب آشکار سازد. دیدگاهی که علاوه بر شناخت درست تاریخ گذشته می‌تواند هویت جدیدی را به ارمغان آورد که بر اساس آن مشرق زمین دیگر فرودست و سلطه پذیر و حاشیه مغرب زمین به شمار نمی‌رود طبق این دیدگاه جایگاه واقعی غرب همان محل غروب خورشید است. در مطالعات شرق شناسانه همه چیز در نسبت با غرب سلسله مراتبی می‌شود؛ شرق فقط یک مفهوم ذهنی فرودست نیست بلکه از نژاد فرودست و حتی زبان فرودستان سخن به میان می‌آید گفتنی است که اشاره به ماهیت جریان شرق شناسی نباید با کوشش برخی از محققان غربی در زمینه‌های علمی و ادبی و فلسفی یکسان انگاشته شود و قاعدتاً این دو جریان از یک دیگر جدا و ادامه گفتمان استعمار شدگان است. متمایزند؛ بنابراین اگر شرق شناسی ادامه گفتمان استعماری است در مقابل آن نگاه پسا استعماری از این منظر گفتمان پسا استعماری در پرتو آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران روشن‌تر می‌شود. با وجود این در زمان طرح تمدن اسلامی و تجلی انقلاب اسلامی عده‌ای هنوز تحت سیطره شرق شناسی قرار گرفته‌اند. برای مثال سیاست اروپا محوری که از مؤلفه‌های شرق شناسی است و در برخی از سیاست‌های دولت‌های قبلی ایران نیز دنبال می‌شد راه بردی است که به دلیل تقابل ذاتی آن با ماهیت انقلاب اسلامی شکست خورد از این رو به جرئت می‌توان گفت که از بزرگترین دستاورد‌های انقلاب اسلامی نقد نظری و نفی عملی تفکر اروپا محوری و مرکزنگری تمدن غربی است.

خلاصه اینکه تا به حال تاریخ و سنت و زبان شرق را طبق روایت استعمارگر نظاره می‌کردیم و اکنون بر اساس گفتمان غیر استعمار تجربه استعمار را از منظر استعمار شدگان ترسیم خواهیم کرد؛ بنابراین اگرچه استعمارگری با تاریخ استعمار پایان یافته است عصر پسا استعمار تولد افق جدیدی را نوید می‌دهد.

چیستی استعار از نگاه ایرانیان

مطالعات استعمار شناسی ایرانی در پی یافتن و شناسایی ابعاد و چیستی استعمار از دیدگاه ایرانیان است. این دیدگاه در چنبره واژهٔ «امپریالیسم قرار ندارد چراکه این نگاه معمولاً تداعی گر اندیشه چپ و نوعی دیدگاه سوسیالیستی بوده و محدود به تفسیر یک بعدی از سرمایه داری غرب به منزله مرحله‌ای از تاریخ است همچنین فاصلهٔ خود را از دیدگاه مقابل آن، یعنی «لیبرالیسم می‌کند پذیرش هر دو دیدگاه به سلطه فزاینده فرهنگی منجر خواهد شد که جهان شمول»، حفظ می‌تواند به شناخت مستقل و اصیل از استعمار آسیب و خدشه وارد کند. با این وصف ایران به دلیل برخورداری از اوضاع و احوال تاریخی و هویتی و فرهنگی منحصر‌به‌فرد خود می‌تواند شیوه‌های تسلط غرب را بر کشور‌هایی که به شکل مستقیم مستعمره نشده‌اند آسیب شناسی کند در مجموع پاسخ این مسئله که چرا ایران در طی قرون اخیر، باوجود برخوردار نبودن از حاکمان توانمند و شایسته تحت سلطه مستقیم استعمار قرار نگرفته است، به هویت فرهنگی متکامل ایرانیان باز می‌گردد که اصلی‌ترین مؤلفه اش هوشمندی و پایداری و خوداتکایی ذاتی مردم این سرزمین بوده است.

منبع: مهر

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.