گپی با عباس غزالی از بازی بچگی تا بازی زندگی

درپایين شهر تهران، منطقه اي که بيشتر فوتباليست پرور است تا هنرپيشه ساز،در ميانه جنگ تحميلي چشم به جهان گشود.عشق به حماسه سازان کربلا باعث شد پدر نام «عباس» را به او هدیه دهد، نامش شد عباس غزالي!

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  بچه هاي جنوب شهر تهران معمولا بچه هاي مستعدي هستند، او هم مانند همه بچه محل هایش بود،از همان کودکي هم خوب فوتبال بازي مي کرد و هم به هنر علاقه ویژه اي داشت،پایش ازهمين طریق به یک کانون فرهنگي- هنري باز شد و جالب اینکه نام آن کانون نيز از حماسه کربلا عاریت گرفته شده بود،کانون «حر» شاید این اتفاقات یک نشانه باشد نشانه اي که حالا باعث شده از عباس غزالي یک جوان هنرمند مذهبي با باورهای خاص و ویژه بسازد.



هنرپيشه جوان و احساساتي سينما و تلویزیون، حالا دیگر یک بازیگر شناخته شده است.همين بازیگر براي خود یک زندگي دارد،یک زندگي با کلي دغدغه،دلمشغولي،دلواپسي و دلخوشي،او چوب جمع مي کند تا نجاري کند،عکس مي گيرد تا جلوه هاي درونی اش را به تصویر بکشد، مي نویسد تا یادش بماند که قلم ارزشمندترین هدیه خداوند است.

گفتگوی قدس با او در عصر یک روز سرد اتفاق افتاد، ما با عباس وارد معقولات نشدیم، ولي تا دلتان بخواهد از احساسات گفتيم،گاه در روایت خاطراتش بغض کرد،گاه خندید،حرف قرمز و آبي که شد سعي کرد رجزخوانی فلسفي راه بيندازد،حرف مکنونات قلبي که شد مثل همه آدمها احساساتش را به روایت کشيد.

 از عباس غزالي شروع کنيم؟
 من عباس غزالي متولد 14بهمن ماه سال63 ،در بیمارستان معروف مهدیه واقع در میدان شوش به دنیا آمده ام.

چه شد فهميدي مي تواني هنرپيشه و بازیگر شوي؟
جوهره اي در وجودم بود كه آن را احساس كردم. این جوهره از جانب خداوند به من تزریق شده و من فکر كردم مي توانم این كار را انجام دهم، به همین دلیل دنبال آموزش بازیگري و نمایش رفتم و به این جایگاه رسیدم.

تحصيلاتت هم مرتبط با فعاليت نمایشي ات بود؟
خب، تحصیلات من دیپلم ادبیات و علوم انساني و رشته پیش دانشگاهي هنر است.

دانشگاه هنر نرفته اي، گمان مي کني این نرفتن مي تواند تو را کمتر موفق کند و اصًلا آیا کسي که دانشگاه هنر مي رود حتمًا هنرپيشه مي شود؟
من چنین باوری ندارم. بخشي از هنر كه قسمت اساسي این رشته است، موهبتي از جانب خداوند است. این موهبت،که همان جوهره و استعداد است را باید پرورش داد و این پرورش بیشتر عملي و تجربي است، البته تئوري هم نیاز است، ولي نمي توان پذیرفت هر كس به صورت تئوري این رشته را در دانشگاه تحصیل كرده باشد در بحث عملي هم مي تواند موفق شود.

بچه محله اي هستي که فوتباليستهاي زیادي را تحویل فوتبال کشور داده است، چه شد تو فوتبال را انتخاب کردي؟
سوال خوبي است، در دوران كودكي هر كسي خوشایندهایي دارد، من هم چنین بودم و البته خوشایندهاي من فوتبال و هنر بود. من در یک دوراهي قرار گرفته بودم و باید یک شاخه اي را انتخاب مي كردم و به صورت حرفه اي آن را تعقیب مي كردم. در خوشایندهاي من وزنه بازیگري سنگین تر بود و احساس علاقه بیشتري نسبت به هنر داشتم. البته اگر از اصول احساسي و بیان كه از لازمه هاي بازیگري است بگذریم بدن آماده هم بخشی از این هنر است.



پس فوتبال هم بازي مي کردي؟
بله، فوتبالیست خوبي هم بودم و اگر آن را ادامه مي دادم چه بسا امروز یک فوتبالیست مشهور بودم، ولي گفتم كه وزنه بازیگري سنگین تر بود.

در خانواده ات کسي بود که کار هنري کند، یعني این علاقه از خانواده نشأت گرفت یا نه؟
 نه، اطرافیان من هیچ كدام این كاره نبودند. كسي نبود راهنمایي ام كند که چه كاري انجام دهم تا پیشرفت كنم .

پس ماجراي ورودت به این عرصه باید جذاب و جالب باشد؟
 من كلاس اول راهنمایي بودم كه یک آگهي دیدم و این آگهي سیر زندگي مرا به طور  كامل تغییر داد. قضیه بازیگري بود براي یک قسمت از تئاتر، رفتم و شركت كردم که از بین  150نفر ابتدایی 30 نفر انتخاب شدند و من یکي از آنها بودم. رفته رفته این شمار كمتر شد و به 10 نفررسید.که من هم جزو آنها بودم.بالاخره رفتیم و تئاتر را اجرا كردیم، و من در استان جایزه گرفتم. در همان جشنواره استاني، یکي از داوران به من گفت هنرپیشه موفقي مي شوي.

تصویري، فيلمي یا عکسي از آن روزها نداري؟
نه متأسفانه، البته یک نفر از بچه ها كه پدرش پولدار بود یک دوربین هندي كم داشت. او از همه این تئاتر فیلم گرفته بود و احتمالاً هم آن فیلم را به عنوان یک خاطره فراموش نشدني هنوز هم دارد. من الان حاضرم همه دارایي ام را بدهم تا یک كپي از آن فیلم را بگیرم. خیلي شروع كارم را دوست دارم و بیشتر از آن ماندگاري آن آغاز را دوست دارم.

حالا پس از آن نمایش، وقتي به وضعيت مالي هنرمندان و فوتباليست ها نگاه مي کني، پشيمان نيستي که آمده اي و هنرمند شده اي! شاید اگر فوتباليست مي شدي امروز وضعيت مالي فوق العاده اي داشتي!
نه، اصًلا پشیمان نیستم. شاید اگر به سمت فوتبال مي رفتم یکي از بهترین هاي فوتبال مي شدم و استعداد عجیبي داشتم، ولي گمان مي كنم راهي كه انتخاب كردم بیشتر مرا راضي مي كند.

تو با نقش «بهروز» در سریال «وضعيت سفيد» دیده شدي. از این نقش بگو؟
نقش بهروز، یک نقش بسیار پیچیده بود، در واقع یک نقش چند شخصیتي كه هم شوخي بود و هم جدي، این نقش خیلي مرا درگیر كرد، دو سال من با این نقش زندگي كردم و براي اینکه به نقش برسم و در نقش بمانم خیلي تلاش كردم. اعتراف مي كنم خیلي روي من تأثیر گذاشت و من به این نقش نزدیک شدم و سخت بود از این نقش جدا شوم.



به همين دليل است که تو را با این نقش مي شناسند، چون برایش زحمت کشيدي.
تکنیکهاي بهروز «وضعیت سفید» واقعاً سخت بود. آن قدر این نقش به قول تو دیده شد كه پس از آن پیشنهادهاي عجیب و غریبي رسید، بسیاري از كارگردانها خواستند نقشي مانند نقش بهروز را بازي كنم و همان كار تکرار شود، ولي من نمی پذیرم.

تو آن دوران را بازي کردي و این دوران را زندگي مي کني، چقدر تغييرات در آن سالها و این سالها مي بيني؟
ببین، حتماً زمانه تغییر مي كند، خیلي چیزها از نظر ابزار جاي چیزهاي دیگر را مي گیرند، پیشرفت و تکامل سال به سال بیشتر مي شود. یک چیزي كه من تصور مي كنم نباید از بین برود همدلي بین آدمهاست كه آنها هم از بین مي رود.

 ولي آن روزها شرایط سخت تر بود، جنگ، تحریم، درآمدهاي کم و... شرایط را سخت تر کرده بود، ولي مردم به یکدیگر نزدیکتر بودند.
خب، باید بپذیریم مردم این دوران منفعت طلب شده اند، همه چیز را سخت مي گیریم، در حالي كه در زمان جنگ از مسائل ساده مي گذشتیم و به قول معروف بزرگي مي كردیم. با هم بودن خیلي ارزشمند است، ولي احساس مي كنم همین منفعت طلبي مانع این با هم بودن شده!

هنوز هم فوتبال بازي می کني؟
بله، با دوستان و آشناها دو روز در هفته سالن و چمن مصنوعي مي رویم و فوتبال بازي مي كنیم.

بچه محل هاي سابق دیگر!
من زیاد بچه محلي نبودم، زیاد در كوچه و خیابان وقت نمي گذراندم، بیشتر در كانون وقت مي گذراندم و با بچه هاي محلمون ارتباط زیادي نداشتم، از طرف دیگر خیلي هم جابه جا شدیم و دوستي هاي بچه محلي را از دست دادم، البته خوشحالم كه از دنیاي مجازي توانسته ام دوستان دوران كودكي و نوجواني ام را پیدا كنم.

غير از بازیگري در هنرهاي دیگري هم فعاليت ميکني؟
احساس مي كنم در هر رشته اي اندكی ذوق دارم، ولي شاخه اصلي ام بازیگري است. نویسندگي هم مي كنم براي دل خودم، تصویربرداري، تدوین فیلم هایي كه خودم مي گیرم و عکاسي مي كنم فقط براي دل خودم. در كودكي به قلم و نقاشي خیلي علاقه داشتم و دست به قلم بردم.

البته یک شاخه اي هم است كه علاقه دارم و نمي دانم هنر محسوب مي شود یا نه، ولي اگر هنرمند و فوتبالیست نمي شدم قطعاً به سمت این رشته مي رفتم. من عاشق چوب هستم. از چوب حس مي گیرم. میزي مي سازم، طاقچه اي درست مي كنم و...

اینها دلخوشي هاي تو هستند؟
 نمي دانم، شاید زماني كه ذهن آدم درگیر باشد دلخوشي معنا ندارد، ولي براي آسودگي ذهن آدم مي تواند كاري كند و سرگرم باشد، با عشق این كارها را نمي تواند، ولي دست كم مي تواند از این كارها روحیه بگیرد و ذهنش را آرام كند.

گفتي احساساتي هستي، اوقات دلگيري هم داري، دلت مي گيرد و...
 آره، لحظه عجیبي است، احساس مي كنم 5 نفر آدم گنده مثل آرنولد مرا گرفته اند و فشارم  مي دهند.

در اوقات دلگيري چه کار م يکني؟
سعي مي كنم در تنهایي یک گوشه اي را پیدا كنم. شب مي روم در یک فضاي روباز كه آسمان بالاي سرم باشد. رو به آسمان مي كنم و با بغض حرف مي زنم و آخرش هم گریه ام مي گیرد و اشک مي ریزم.




در شادي ها چه کار ميکني؟ همان قدر که دلت مي گيرد به همان اندازه هم شاد مي شوي؟
 نه به آن شدت، شرایطش فرق دارد، بي خودي خوشحال نمي شوم، اتفاق خوبي باید بیفتد كه شادم كند.

ارتباطت با خدا چگونه است؟
 ارتباط خیلي زیادي دارم، با خدا حرف مي زنم، عاشق خدا هستم و احساس مي كنم خدا هم عاشق من است.

آدم مذهبي هستي؟
 آره، خیلي، در یک خانواده كامًلا مذهبي بزرگ شده ام، یاد گرفته ام خدا بهترین دوستم است، به قدري عاشق خدا هستم كه اگر بفهمم راضي نیست بازي كنم، بازیگري را كنار مي گذارم. هدایت من در زندگي كامًلا در دست خداست، به من انرژي مي دهد، گفته از تو حركت از من بركت و من این را دیده ام. مادرم مي گوید تو یک قدم براي خدا بردار، خدا هزار قدم برایت برمي دارد و من قدمهاي خدا را احساس مي كنم. با عشق نماز مي خوانم، با عشق روزه مي گیرم و نماز شکر جز جدایی ناپذیر زندگي من است.

اهل زیارت هم هستي؟
 خیلي، خیلي زیارتي هستم، گوشه اتاقم یک سقاخانه درست كرده ام، بیشتر شبها شمع روشن مي كنم، شمع لوله هم مي خرم چون مصرفم بالاست. عاشق صاحب اسمم هستم، دوست دارم بروم كربلا  سال است 7و نجف و یک دل سیر زیارت كنم. من سال تحویل را كنار حرم امام رضا(ع) سپري مي كنم.

 نذر كرده بودم یک گرهي در زندگي بوده آن گره باز شود، این نذر را كنار حرم امام رضا(ع) كردم، در راه بازگشت، داخل قطار بودم كه زنگ زدند گفتند مشکلم حل شده، از كوپه بیرون آمدم، زانوهایم شل شد و با صداي بلند شروع كردم به گریه كردن. از آن به بعد هر جاي دنیا كه باشم زمان سال تحویل خودم را به حرم امام رضا(ع) مي رسانم و سال جدید را در كنار ایشان تحویل مي كنم. در تهران هم به امامزاده ها مي روم و فکر مي كنم آدمهایي كه دلشان به خدا نزدیک است با زیارت دلشان آرام مي شود.

فقط سهم ما از ائمه (ع) زیارت است یا نه، حرفهایشان هم به ما کمک م يکند.
 قطعاً كمک مي كند، دستمان را مي گیرد، حرفهاي ائمه (ع) چراغ راه است، مسیر را برای ما باز می كند و پلشتي ها را از ما دور مي سازد.

 این حرفهاست كه باعث شده این همه عشق و علاقه ما به ائمه (ع) بیشتر شود و آنها را به عنوان مراد خودمان قرار دهیم. اگر بتوانیم به حرفهاي خدا عمل كنیم زندگیمان بهتر از این مي شود كه هست.



مصاحبه خيلي معنوي شد، فضا را قدری عوض کنيم، گفتي فوتبالي هستي، حتمًا باشگاه هنرمندان هم رفت و آمد داري.
نه، اصًلا

چرا؟
به دلایل شخصي به باشگاه هنرمندان نرفته ام و فکر هم نمي كنم هرگز بروم.

استقلالي هستي یا پرسپوليسي؟
پرسپولیسي، معلوم نیست؟

نه معلوم نيست، پس مصاحبه را تمام کنيم!
 آهان، تو استقلالی هستي!

معلوم نيست؟
 نه انصافاً!

اوضاع تيمتان در این فصل خوب نيست
 بعضي وقتها شکست لازم است تا پیروزي شیرین تر شود، انصافاً آدمهاي بزرگ ممکن است شکست هم بخورند ولي این شکستها نمي تواند از حركت آنها و بزرگیشان چیزي كم كند حركتهاي بزرگ، پستي و بلندي هاي زیادي هم دارد.

این همه توجيه براي نتایج عجيب و غریب پرسپوليس؟
توجیه نیست، باختن در مسیر رسیدن طبیعي است، ممکن است الان وسط جدول باشیم ولي به بالاي جدول برمي گردیم.

من هم این را شنيده ام، مي گویند پرسپوليس فصل بعد حتمًا قهرمان مي شود البته قهرمان ليگ یک!
 ایرادي ندارد تیم به لیگ یک برود، از لیگ سه كه بهتر است!

چه رتبه اي را در آخر فصل براي پرسپوليس پيش بيني ميکني؟
چهارم یا پنجم مي شویم.

قهرماني چي؟ تعارف نکني ها!
 نه، فکر نمي كنم قهرمان شود، ولي بین پنج تیم بالاي جدول قرار مي گیرد.

وقتت را زیاد گرفتيم، اگر حرف ناگفته اي داري که فراموش شد یا در قالب سوالات من نبود بگو.
 من تشکر مي كنم، مصاحبه خوبي بود، به خوانندگان خوب روزنامه قدس اداي احترام مي كنم، عاشق امام رضا(ع) و ائمه هستم و عاشقانه دوستشان دارم. پشتیبان من همین آدمهاي مهم هستند.

 از همه كساني كه در طول سالهاي كاري كمکم كردند تشکر مي كنم، یک سالي است پدرم بیماري سختي دارد، از همه التماس دعا دارم و آرزو مي كنم این مشکل حل شود. یک دعا هم مي كنم. از خد ا مي خواهم آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر كند. از شما هم تشکر مي كنم كه این فرصت را در اختیار من گذاشتید امیدوارم با دعاهاي مردم بتوانم روز به روز در خدمت رساني به آنها و ایفاي نقشهاي خوب و ماندگار موفق باشم.

ما هم براي پدرت آرزوي سلامتي داریم و مطمئن هستم خوانندگانی این گفت و گو را مي خوانند حتمًا براي سلامتي پدر عزیزت دعا خواهند کرد.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
ندا
۱۴:۱۱ ۲۶ بهمن ۱۳۹۳
عالی بودددددددددددد
آخرین اخبار