سربازان عراقی: امام خمینی (ره) نور چشم‌های ما بود

هیچ‌کسی خبر را باور نمی‌کرد، امام خمینی (ره) امید آخر ما بود، سختی شکنجه‌ها را به تن خریده و پای انقلاب مانده بودیم، می‌خواستیم دست نوازش امام بر سر ما باشد و ما نیز با افتخار به چشمانش نگاه کنیم و بگوییم که بالاخره پیروز شدیم‌ای مرد خدا.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شهر الانبار در جنوب عراق، اردوگاه عنبر، کمپ ۸، ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه صبح، بعد از آمارگیری و شمارش اسرا به ترتیب آسایشگاه‌ها، سوت آزادباش را می‌زنند، اسرا طبق روال هرروز به حیاط اردوگاه می‌روند، فرج‌الله فصیحی رامندی جوان ۲۴ ساله قزوینی که ۵ سال از اسارتش می‌گذرد در حال قدم زدن در محوطه است و با دوستانش صحبت می‌کند؛ ناگهان جو اردوگاه تغییر می‌کند و سربازان آرایش نظامی به خود می‌گیرند.

فصیحی که متوجه تغییر رفتار نظامیان عراقی‌ها شده، می‌گوید: رفتارشان عجیب شده بود، انگار همه سربازان آماده‌باش بودند، پست‌های نگهبانی زوجی شد و به‌جای یک سرباز، دو سرباز در هر موقعیت قرار گرفتند، برخی از افسران نظامی با شلنگ و کابل دورتادور محوطه ایستاده بودند، رفتار‌های غیرعادی عراقی‌ها نشان می‌داد که اتفاقی افتاده است، به دوستانم اشاره کردم که حتماً اتفاقی افتاده، همه به هم نگاه می‌کردیم و کسی نمی‌دانست قضیه چیست، شاید آرایش نظامی مربوط به قطعنامه بود!

درحالی‌که سربازان آرایش نظامی خود را حفظ کرده بودند، رادیو اردوگاه شروع به خواندن قرآن می‌کند، صدای رادیو بلندتر از حد معمول است، رادیو عراق همواره برای تضعیف روحیه اسرای ایرانی خبر فوت یکی از بزرگان را به‌دروغ اعلام می‌کرد، اما این بار خبر غیرقابل‌باوری به گوش رسید، رحلت امام خمینی (ره)!

این خبر نمی‌تواند راست باشد

فصیحی اظهار می‌کند: نمی‌خواستم باور کنم که خبر راست است، هیچ‌کسی خبر را باور نمی‌کرد، امام خمینی (ره) امید آخر ما بود، سختی شکنجه‌ها را به تن خریده و پای انقلاب مانده بودیم، می‌خواستیم دست نوازش امام بر سر ما باشد و ما نیز باافتخار به چشمانش نگاه کنیم و بگوییم که بالاخره پیروز شدیم‌ای مرد خدا؛ این خبر نمی‌تواند راست باشد، اما رادیو عراق این بار خبر را متفاوت‌تر از اخبار قبلی اعلام کرده بود، خبری از رادیو ایران به نقل از سید احمد خمینی، وقتی می‌گویند خبر از سید احمد نقل‌شده، حتماً درست است.

فصیحی مانند سایر اسرا از خودبی‌خود شده و به سیم‌خاردار‌های کنار حیاط تکیه می‌دهد، گریه امانش را بریده است، خاطرات امام (ره) در ذهنش می‌گذرد، ۱۲ بهمن ۵۷ خودش را به ماشین امام (ره) رسانده بود و از خروجی فرودگاه تا میدان آزادی همراه امام (ره) بود، چند باری هم در دیدار‌های مردم قزوین با امام خمینی (ره) دیدار داشت، اما مگر می‌شود آزاد شود و امام (ره) نباشد.

این آزاده خاطرنشان می‌کند: همان‌جا کنار سیم‌خاردار‌ها روی زانوهایم نشستم، چند شب قبل در تلویزیون عراق فیلمی دیده بودیم که امام (ره) در بیمارستان بستری بودند، ۱۴ خرداد ۶۸ سخت‌ترین روز اردوگاه و این خبر از همه شکنجه‌ها دردناک‌تر بود، پنج سال در اسارت بودم و تمام امیدم این بود که پس از بازگشت از اسارت امام غبار خستگی را از چهره‌ام پاک کند، اگرچه بعد از آزادی بلافاصله به مرقد امام رفتیم، اما نبودش غم سنگینی برای ما بود و اسارت را سخت‌تر می‌کرد.

وی بیان می‌کند: ساعتی گذشت افسر عراقی فرمانده اردوگاه «سرگرد ماجد» آمد و همه بچه‌ها را جمع کرد و گفت «ما هم مثل شما خبر فوت (امام) خمینی (ره) را از رادیو شنیدیم، گرچه با ایران و (امام) خمینی (ره) در حال جنگ هستیم، ولی از شنیدن این خبر خوشحال نشدیم؛ من به شما تسلیت می‌گویم «کان خمینی اکبر رجل سیاسی فی العالم»، صبر کنید و سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید و مبادا بخواهید نظم اردوگاه را به هم بزنید اگر کسی بخواهد آشوب کند شدیداً با او برخورد می‌کنیم، امروز دیگر (امام) خمینی (ره) در دنیا نیست».

امام خمینی (ره) بزرگ‌ترین سیاستمدار دنیا بود

«کان خمینی اکبر رجل سیاسی فی العالم» شنیدن این جمله از یک سرگرد عراقی آن‌هم در اردوگاه، آبی بر آتش دل فرج‌الله بود، امام خمینی (ره) بزرگ‌ترین سیاستمدار دنیا بود این را آن افسر عراقی می‌گفت که ابهت پوشالی‌اش را همیشه به رخ اسرا می‌کشید و در شکنجه‌ها از هیچ کاری کوتاهی نمی‌کرد، حالا اینجا میان اسرا ایستاده و از بزرگی امام صحبت می‌کند.

ایران به عزاخانه‌ای بزرگ تبدیل‌شده بود فرقی نداشت در کدام شهر و استان همه‌جا سیاه‌پوش بود و مردم غم و عزا و نوحه سر می‌دادند، اما عاشقان امام خمینی (ره) در سلولی سرد و تاریک در اردوگاهی دور از وطن حتی اجازه عزاداری نداشتند، باید مانند شمع اشک می‌ریختند و در فراق یار می‌سوختند، فراقی که دیگر امیدی به پایانش نیست؛ مرهم دل همه‌شان جمله امام (ره) بود که گفته بود: «اگر اسرا روزی بازگشتند و من در میان آن‌ها نبودم به آن‌ها بگویید خمینی به فکرشان بود».

فصیحی تأکید می‌کند: در اردوگاه اجازه عزاداری به ما ندادند و گفتند عزاداری در ارتش ممنوع است، تنها اجازه دادند در آسایشگاه بنشینیم و ختم قرآن بگیریم، اسرا به گروه‌های مختلف چندنفره تقسیم شدند و همگی با ختم قرآن و در سکوت برای امام عزاداری کردیم.

وی می‌گوید: این خبر دردناک دل همه ما را به درد آورده بود، افسران عراقی می‌آمدند و تسلیت می‌گفتند و برخی از آن‌ها ناراحت بودند یکی از سربازان عراقی می‌گفت (امام) خمینی (ره) نور چشم‌های ما بود.

اردوگاه جو خفقان‌زده‌ای داشت، نیرو‌های نظامی خود را آماده کرده بودند که با کوچک‌ترین عزاداری برخورد کنند، خودشان هم خوشحالی نشان نمی‌دادند و اسرا در سوگ از دست دادن پدرشان نالان بودند، حالا سال‌ها از رحلت امام می‌گذرد و امسال نیز به دلیل شیوع کرونا نمی‌توانیم در مرقد امام خمینی (ره) حضور پیدا و عزاداری کنیم، امام رفت، اما آثار و یادگاری‌های ارزشمند معمار کبیر انقلاب همواره با ما است و ما نیز مانند گذشته پشتیبان ولایت‌فقیه خواهیم بود.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار