درک شخصیت و خلق و خوی کودک یکی از اصلی ترین شیوه های تربیتی مناسب کودکان است که سبب شناسایی بهتراستعدادها و تمایلات کودکان نیز می شود.روش های متفاوتی برای تربیت کودک وجود دارد که والدین می توانند با آگاهی از آن ها کودکان خود را تربیت کنندو یک روش قطعی و صحیح برای تربیت کودکان وجود ندارد.
در ادامه با نکات ناب «زهرا شاهمحمدی» مشاور و رواندرمانگر کودک، دانشآموختهٔ دانشگاه تهران، در باب ترتیب کودک همراهمان باشید.
بسیاری اوقات به بلای مقایسه مبتلاییم. نهتنها خودمان و زندگیمان را با دیگران مقایسه میکنیم، گاهی حتی فرزندانمان را هم به این بازی خطرناک میکشانیم. در حالی که مقایسه رفتاری بیاساس و آسیبزاست. «زهرا شاهمحمدی»، مشاور و رواندرمانگر کودک میگوید: «از والدین میخواهم به یک حقیقت ساده توجه کنند: کودکان ما هر کدام منحصر به فردند، مثل اثر انگشت یا دانههای برف. به همین ترتیب، مغز آنها، استعدادها و توانمندیهایشان نیز منحصر به فرد است. آنها نه فقط با یکدیگر، بلکه با والدین خود نیز متفاوتند و هویتی مستقل دارند. با این تفاسیر چگونه ممکن است این فردیتهای متنوع را با یکدیگر مقایسه کنیم یا تلاش کنیم آنها را در قالبهایی محدود و مشخصشده از سوی جوامع و فرهنگها بگنجانیم؟».
«ویلیام کرین» نیز در کتاب نظریههای رشد خود اشاره میکند: «وقتی بر کودکان فشار وارد میکنیم تا آنچه را ما مهم میدانیم یاد بگیرند، در حقیقت، فرصت رشد به سبک و سیاق خودشان و اکتشاف به شیوهٔ خودشان را از آنها سلب کردهایم. کودکان ما هر کدام مجموعهای از ضعفها و قوتهای گوناگوناند و مسیر رشد را به نحوی بیهمتا و با زمانبندیهای خاص خود، طی میکنند.».
پس بیایید به تفاوتهای کودکان احترام بگذاریم و دست از مقایسه کردن آنها با همدیگر برداریم.
بیشتر بخوانید
حتماً در رسانههای مختلف و شبکههای اجتماعی، با عناوینی مثل «پرورش خلاقیت کودکان» یا «۱۰ راهکار برای افزایش خلاقیت فرزندت» یا «۴ کاری که اگر نکنی فرزند خلاقی نخواهی داشت» روبهرو شدهاید. بیایید چند لحظه تأمل کنیم... شاید بیشتر از اینکه لازم باشد کاری کنیم تا خلاقیت را در کودک ایجاد کنیم یا افزایش دهیم، لازم است دست نگه داریم و کودک را رها بگذاریم تا به شیوهای که میخواهد، جهان اطرافش را کشف کند و بشناسد.
شاهمحمدی، دانشآموختهٔ رشتهٔ روانشناسی کودک از دانشگاه تهران با تأیید این نکته، میگوید: «در حقیقت، خلاقیت به معنای نوآوری و ابتکار، مهارتی نیست که باید آن را آموزش داد. بلکه نیرویی فطری است که از چشمانداز متفاوت انسانها به دنیای پیرامون برمیآید. آنچه والدین لازم است انجام دهند، ایجاد محیطی غنی و خالی از تنش و البته همراهی با کودک در مسیری است که او برای رشد خود برمیگزیند. این ماجرا میتواند به غیر از خلاقیت، در مورد بسیاری دیگر از مؤلفههای روانی مثل استقلال، خودمختاری و هویت کودک نیز صدق کند.».
گاهی ما والدین جلوتر از نیاز و خواستهٔ کودک فکر میکنیم و بر اساس صلاحدید خود، برای رفع نیاز او پیشتر گام برمیداریم. به نظر خودمان هم کار درستی کردهایم و یک والد نمونهایم. اما در حقیقت این پیام را به کودک میدهیم که «تو توانایی شناخت نیاز خودت و نیز توانایی تلاش برای رفع نیازت را نداری». تکرار مداوم چنین پیامهایی چه آسیبی به کودک ما میزند؟
شاهمحمدی در پاسخ به این پرسش میگوید: «وقتی مدام توانمندی، خلاقیت، استقلال و هویت کودک را نادیده میگیریم، در نهایت فردی وابسته، بدون احساس مسئولیت و بدون توانایی حل مسأله بار میآوریم که با سنگی به نام «محبت» ضربههای محکمی به سلامت روان او وارد کردهایم. هویتیابی در کودکان از طریق کارهایی که میتوانند انجام دهند به دست میآید. توانایی راه رفتن، خواندن، نوشتن، بازی کردن و... همگی در ساخت هویت انسان نقش دارند.».
به نظر شما کودکی که به زور و اجبارِ آموزش حرف میزند، بازی میکند، دستشویی میرود و حتی برای خوابیدن آموزش میگیرد، چه هویتی دارد؟
گاهی ما والدین فراموش میکنیم خانهای که در آن زندگی میکنیم، همان قدر که خانهٔ ماست، خانهٔ کودکمان هم هست. در حالی که این محیط در شکلگیری هویت و شخصیت کودک نقش زیربنایی دارد. شاهمحمدی در این باره میگوید: «همه میدانیم که اولین تعاملات، کنشها و یادگیریهای کودکان در محیط خانه و در میان خانواده شکل میگیرد؛ در نتیجه، نوع نگاه ما به این فضا و چگونگی رفتاری که داریم، اهمیت بسیاری دارد.
زمانی که اطمینان پیدا کردیم محیط خانه برای کودک، ایمن شده و ابزارهای لازم برای یادگیری در دسترس او قرار دارند، از آن پس، به عنوان والدینی با حضور کافی، در کناری ایستاده و تماشا میکنیم که او چگونه به طرزی شگفتانگیز به کشف، خیال، خلاقیت و یادگیری میپردازد.».
ابتدا باید بدانیم محیط ایمن چه ویژگیهایی دارد؟ شاهمحمدی در پاسخ میگوید: «محیطی که از لحاظ فیزیکی برای کودک، بیخطر شده، غنی از ابزارها و اسباببازیهای ساده و کاربردی است، خالی از وسایل دیجیتال و الکترونیکی و نیز دور از منظر مداوم دوربین عکاسی و فیلمبرداری والدین باشد.».
اما والد با حضور کافی کیست؟ اصولاً چه میزان از حضور کافی است؟ این مشاور کودک میگوید: «والدی که حضور آگاهانه در کنار کودک دارد؛ نه آنقدر دور از دسترس کودک است که دچار غفلت از او شود و نه آنقدر به او نزدیک است که استقلالش را مختل کند. پس از اینکه چنین بستری را برای کودک فراهم کردیم، او به واسطهٔ یک یادگیری تدریجی و طولانی، یاد میگیرد که چگونه به شیوهٔ خود بر فضای اطراف تسلط پیدا کند؛ فضایی که دارای امنیت و آزادی است، همان طور که پیش از این یاد گرفته است بر خود تسلط یابد.».
این تصویر را ببینید. والدین این دو کودک قبل از تولد آنها، طبق کلیشههای رایج اجتماعی و فرهنگی برای دختر، شیشهشیر صورتی و برای پسر، شیشهشیر آبی خریدهاند. اما در دو سالگی وقتی دو پتوی قرمز و آبی را جلوی آنها گذاشتهاند تا هر کدام را که دوست دارند بردارند، دختر پتوی آبی و پسر پتوی قرمز را انتخاب کرد. یعنی خلاف کلیشهٔ رایج که آبی را رنگی پسرانه و قرمز را رنگی دخترانه قلمداد میکند.
شاهمحمدی در این باره میگوید: «زمانی که با انتخاب رنگ صورتی برای دختران و آبی برای پسران و رفتارهای شبیه به این، کودک را به این باور میرسانیم که به جای دوختن لباسی جدید برای خود، تحت عنوان «هویت منحصر به فرد»، جامههایی را که از پیش برای او دوخته شده بر تن کند (هرچند احساس تعلق خاطر به آنها نداشته باشد)، در واقع، مسیر رشد او را به شکلی مختل میکنیم که باید منتظر باشیم در آینده نیز، همواره همراه با برچسبهای فرهنگی و اجتماعی از پیش تعیینشده حرکت کند.».
پس با توجه به نکتهٔ بالا، والدین باید مراقب کلیشههای رایج فرزندپروری باشند؛ به خصوص کلیشههای جنسیتی. خانوادهها اگر متأثر از فضای ناسالم اجتماعی باشند، در شکلگیری عقاید قالبی در کودکان نقش پررنگی خواهند داشت. شاهمحمدی میگوید: «در بحث کلیشههای جنسیتی در واقع از نگاهی صحبت میکنیم که منجر به شکلگیری نقشها، رفتارها و تفکری میشود که اساس آن را نوع جنسیت فرد تعیین میکند، نه هویت و تفاوتهای فردی. بخش زیادی از این فرآیند، طی دورهٔ کودکی و در سالهایی اتفاق میافتد که کودک در حال درک مفهوم جنسیت و شناخت تفاوتهای بین دو جنس است. هر قدر خود والدین، متأثر از کلیشههای رایج اجتماعی باشند، ناخودآگاه، در انتقال این کلیشهها به کودکان نیز مؤثرتر خواهند بود.».
خروجی این نوع نگاه در تربیت کودک و انتقال کلیشههای رایج اجتماعی به او چیست؟ این مشاور و رواندرمانگر کودک معتقد است: «نتیجهٔ این نوع نگاه، در سالهای نوجوانی و جوانی به شکلهای مختلفی مثل رضایت کمتر دختران از جنس خود، تصورات قالبی در مورد ارتباط شغل و تحصیلات با جنسیت، پذیرش راحتتر اطلاعات مبتنی بر کلیشههای جنسیتی، میزان احساس برخورداری کمتر زنان از حقوق شهروندی، تمایل افراطی دختران به انجام عملهای زیبایی، عدم تمایل آنان به حضور مؤثر اجتماعی و... خواهد بود.». مسائلی که این روزها کف جامعه و در رفتار بسیاری از افراد رد پای آن را میبینیم.
منبع: فارس