در این گزارش بر روابط اجتماعی و روانشناسی پرداخته‌ایم که چرا نیاز داریم دیگران به ما بخندند و چه نقشی در بهبود کیفیت زندگی دارد.

باشگاه خبرنگاران جوان - دیک فاسبوری در نوجوانی احساس شکست مطلق می‌کرد. او ورزش‌کردن را دوست داشت، اما در آن مهارت خاصی نداشت. آرزو داشت در تیم فوتبال دبیرستان بازی کند، اما به او گفتند که جثه‌اش زیادی کوچک است. به همین دلیل به‌سراغ بسکتبال رفت، اما به او گفتند مهارت کافی ندارد.

سپس به تیم دوومیدانی پیوست، اما در آنجا نیز نتوانست جایگاهی برای خود بیابد. بالاخره به پرش از ارتفاع روی آورد، اما نتوانست پنج فوت بپرد و این حداقل ارتفاع لازم برای بسیاری از مسابقات دبیرستانی است. فاسبوری می‌دانست که برای بازنده‌نبودن باید دست به تغییراتی بزند.

اگر مسابقات پرش از ارتفاع را دیده باشید، می‌دانید که امروز ورزشکاران این رشته باید در مسیری تقریباً به‌شکل حرف جِی انگلیسی به‌سمت میل‌های افقی بدوند و سپس بپرند، به طوری که صورتشان رو به آسمان باشد و پشتشان از روی میله بگذرد. این تکنیک «فلاپِ فاسبوری» نام دارد و نام مخترعش یعنی دیک فاسبوری را بر آن گذاشته‌اند.

اما در آغاز دههٔ ۱۹۶۰، وقتی فاسبوری هنوز دبیرستانی بود، همهٔ ورزشکاران پرش ارتفاع رو به جلو می‌پریدند. شیوهٔ پریدن این‌گونه بود و هیچ‌کس فکر نمی‌کرد بتوان آن را تغییر داد، تا اینکه فاسبوری وارد میدان شد. مردم به او می‌خندیدند. می‌گفتند فلاپ فاسبوری مسخره است.

می‌گفتند او آخر گردنش را می‌شکند. یکی از هم‌تیمی‌هایش به نام فرانک تووز گفته است «خیلی‌ها او را جدی نمی‌گرفتند». هیچ‌کس به این شکل پرش ارتفاع را انجام نمی‌داد. اما فاسبوری درنهایت موفق شد. او در سال ۱۹۶۸ مدال طلای المپیک را در رشتهٔ پرش ارتفاع دریافت کرد.

وقتی می‌بینید افراد کار‌های تکراری را به‌شیوهٔ تکراری بار‌ها و بار‌ها انجام می‌دهند، ذهن شما دیگر به کار‌های آنها توجه نمی‌کند و دیگر به آنها واکنش نشان نمی‌دهد. شما به آنها عادت می‌کنید.

شما انتظار دارید مردم هنگامی که رانندگی می‌کنند روی صندلی جلوی خودرو بنشینند و هنگامی که رانندگی نمی‌کنند روی صندلی عقب؛ انتظار دارید کفش را به پا کنند و دستکش را به دست؛ انتظار دارید بستنی را با قاشق بخورند نه با چنگال.

پس وقتی مردم کار‌هایی را که انتظار دارید می‌کنند، ذهن شما نیازی به پردازش‌کردن رویداد‌ها ندارد. هشدار «غافل‌گیری» در مغز شما مخابره نمی‌شود تا توجه شما را جلب کند و شما را به این فکر وادارد که «شاید بتوان کار‌ها را به شیوهٔ دیگری انجام داد». اما هر چند وقت یک بار کسی پیدا می‌شود و به این فکر می‌کند که شاید شیوهٔ همیشگی انجام کار‌ها تنها شیوه یا بهترین شیوه نباشد.

مثلاً می‌گوید «چرا صرفاً روی زمین سفر کنیم؟ آیا انسان نمی‌تواند در هوا حرکت کند؟» یا «شاید بتوان کتاب را به‌جای فروشگاه‌های فیزیکی در فضای مجازی نیز فروخت» یا «وقتی رو به عقب بپری، بالاتر می‌روی نسبت به وقتی که رو به جلو بپری».

اگر فاسبوری در پرش ارتفاع در حالت رو به جلو ماهر می‌شد، احتمالاً هرگز به عوض‌کردن روش پرش ارتفاع فکر نمی‌کرد. اما او نتوانست به استاندارد لازم در شیوهٔ قدیمی پرش ارتفاع برسد. خوشبختانه او ناامیدی‌اش را با اندکی جاه‌طلبی ترکیب کرد، و به‌این‌ترتیب شکست فاسبوری به فلاپ فاسبوری منتهی شد.

منبع: ترجمان علوم انسانی

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.