خیابان اما دیگر خیابان نبود؛ دالانی بود پر از دود و خاک، پر از خانه‌هایی که به نیمه رسیده بودند. پنجره‌ها حالا به هیچ جا باز نمی‌شدند، قاب عکس‌ها با چهره‌های خندان روی زمین افتاده بودند.

باشگاه خبرنگاران جوان- اخطار اسرائیلی‌ها که آمد برای پرت کردن زندگی از پنجره فقط دو دقیقه وقت داشتند! اینجا چند وقت است که رسم همین است. اسرائیل خبر می‌دهد که می‌خواهد این خانه را بزند و بعدش ساکنان باید با هر چه توان دارند برای فرار بدوند. و بومبببببب. خانه با تمام گریه‌ها و خنده‌ها و آرزوهایش متلاشی می‌شود.

فکرش را کنید؛ توی خانه‌ای که برای ساختن یا خریدنش آجر روی آجر و اسکناس روی اسکناس گذاشته‌اید نشسته باشید، دور یک سفره، کنار خانواده‌تان، و بعد همچنین اخطاری را بشنوید. که باید بروید. رها کنید. که زندگی را لای خرده‌خاطرات خانه‌تان جا بگذارید و اگر شد فقط یک چند ورقش را از پنجره پرت کنید بیرون؛ تا اگر آن‌ها سالم به زمین رسیدند روی شانه‌های خسته‌تان بلندشان کنید برای ساختن یک زندگی تازه روی یک خاک پر از لکه‌های خون شتک زده!

فقط دو دقیقه وقت دارید

حیفا یکی از ساکنان ساختمانی بود که اسرائیل برای تخلیه‌اش فقط دو دقیقه وقت داده بود. همسایه‌ها شروع به پرت کردن وسایل ضروری خانه‌شان از پنجره کردند. یکی تشک تختش را می‌انداخت. یکی زیباترین کفشش را که فقط دو بار پوشیده بود و یکی قاب عکس عزیزش را. حیفا اما فقط یک کوله‌پشتی کوچک را برداشت و دوید. هنوز چند قدم از ساختمانشان دور نشده بود که صدای کواد کوپتر آمد و بیست و چهار واحد زندگی، در یک لحظه فرو ریخت.

بدنش را به دیوار فرو ریخته چسباند و دهانش را باز کرد تا موج انفجار از گوش‌هایش بیرون بزند اما فقط زوزوه مرگ بود که توی سرش سوت می‌کشید. صدای مهیب بمب، زمین را لرزاند و سقف خانه فرو ریخت. همسایه‌هایشان مثل دیوانه‌ها هر کدام به یک طرف می‌دویدند که دید مادرش، سمیه، با دستان لرزان، خواهر کوچکش را بغل کرده و به سمت در نیمه‌خراب می‌دود. پدرش در میان گردوخاک، بی‌حرکت مانده بود و فقط به دیوارهایی نگاه می‌کرد که سال‌ها با دست خودش بالا آورده بود.

هنوز چیزی پابرجاست

«بیا جلو، حیفا؛ سریع‌تر!» مادرش فریاد زد، لبه روسری‌اش را محکم گرفت و پسر دوساله را زیر بغلش فشار داد. حیفا یک قاب عکس را از میان خاک بیرون کشید؛ تصویرِ پدربزرگ بود با لبخندی که حالا وسط ترک شیشه نصف شده بود. قاب را به سینه‌اش چسباند. «اینو بردار!» پدر، با صدایی که تمام شده بود این را گفت و دست لرزانش را روی شانه حیفا گذاشت، انگار می‌خواست بگوید هنوز چیزی پابرجاست.

خیابان‌هایی که دیگر خیابان نیست

خیابان اما دیگر خیابان نبود؛ دالانی بود پر از دود و خاک، پر از خانه‌هایی که به نیمه رسیده بودند. پنجره‌ها حالا به هیچ جا باز نمی‌شدند، قاب عکس‌ها با چهره‌های خندان روی زمین افتاده بودند و کفش‌های کودکان مثل نشانه‌ای از پرتاب‌شدن زندگی، زیر آوار دیده می‌شد. حیفا دید دختر همسایه‌شان چطور نرسید قبل از بمب از خانه بیرون بیاید و با عروسکش از پنجره بیرون پرت شد. مردها برای بیرون کشیدنش دویدند. اما حیفا رفت پشت دیوار و چشم‌هایش را محکم بست. مغز دختر روی سینه عروسکش پاشیده بود!

سرزمین فراموش شده‌ای که زندگی ندارد

غزه سال‌هاست که چنین است؛ سرزمینِ فراموش‌شده‌ای که در آن زندگی بیش از هر جا سبک و بی‌وزن شده، چرا که هر لحظه می‌تواند سقوط کند. اینجا زندگی شبیه به رنجی طولانی و شاید ابدی شده که هر صبح دوباره زنده می‌شود تا شب بمیرد! مردم، کودکان‌شان را با ترس می‌خوابانند، با ترس بیدار می‌کنند، و با ترس توی قبر می‌گذارند. چون هیچ سقفی امنیت نمی‌آورد؛ هیچ دیواری نمی‌تواند جلوی توپ و موشک را بگیرد و هیچ راه فراری نیست.

ظلم اسرائیل، هر روز شکل تازه‌ای پیدا می‌کند: محاصره‌ای که نان و دارو را به قیمت جان تمام می‌کند، بمبارانی که سقف‌ها را فرو می‌ریزد و اخطاری که حق زندگی را به دو دقیقه زمان تقلیل می‌دهد. وقتی آژیر به صدا درمی‌آید، همه می‌دانند این پایان فرار نیست، آغازش است. چرا که زندگی در غزه یعنی آماده‌بودن برای از دست دادن، یعنی هر بار از نو ایستادن روی خاکی که هنوز خون خشک‌نشده‌اش بوی زخم می‌دهد. و مردم دنیا یعنی همچنان از عمق این فاجعه بی‌خبرند؟

کشته‌هایی که تمام نمی‌شوند

در حقیقتِ رسمی بحران، شمار قربانیان و تخریب‌ها ارقامِ دلخراشی‌اند که از منابع بین‌المللی و محلی گزارش شده‌اند: بنا بر گزارش‌های سازمان ملل و دفتر هماهنگی امور انسانی (OCHA) و آژانس‌های امدادی به نقل از وزارت بهداشت غزه، تا سپتامبر ۲۰۲۵، تلفات فلسطینیان بیش از ۶۵ هزار کشته و صدها هزار مجروح بوده است. صدها هزار خانه یا به کلی نابود شده یا دیگر قابل سکونت نیستند. بخش بزرگی از جمعیت غزه آواره شده و سازمان جهانی بهداشت نیز هشدار داده است که سوءتغذیه و قحطی به سرعت در حال گسترش است.

هر عدد یک صورت است

حیفا هم گرسنه است. میان هق‌هق یک کودک و صدایِ ضجه پیرزنی که عکسِ خانوادگی‌اش زیر آوار مانده، همسایه‌ای به حیفا نزدیک شده بود و آرام گفت: «دیدی؟ گفتند ده‌ها هزار کشته، انگار عددند… ولی هر عدد یک صورت دارد، یک صدا، یک خانه. مگر نه؟» حیفا تلاش کرد که دلداری بدهد: «می‌دانم. ما فقط تلاش می‌کنیم بمانیم. بمانیم تا شاید کسی نام‌هایمان را فراموش نکند.»

این تنها چیزی است که بلدیم

حیفا در گوشه‌ای نشسته بود و قاب عکس را مثل امانتی از روزهای قبل نگه داشته بود تا شاید ماشین امداد برسد و باقی مانده زندگی‌شان را با خودش ببرد. یک دختربچه که روی پای شکسته پدرش خوابش برده بود از خواب پرید و با صدایی نازک پرسید: «مامان، ما کجا می‌خوابیم امشب؟» 

حیفا از بی‌جوابی ترسید. مادرش اما هنوز زنده بود و جواب داشت: «هر جا که باد کمی خواب را از ما نمی‌رباید. هر جا که بقیه هم نشستند.» و در پشتِ این پاسخِ ساده، تراژدیِ جمعیِ سال‌ها تحمیل‌شده به مردمِ غزه نهفته بود: محاصره، کمبودِ دارو، آمارِ مرگ‌ومیر، و حملاتی که هر روز خانه‌ای را از هم می‌درد.

«ما چه کنیم؟» پدر حیفا در حالی که خاک را از دست‌هایش می‌تکاند آخرین نگاهش را به آوار خانه‌اش انداخت و این را از پیرمرد همسایه پرسید. همسایه پیر، که زخم‌هایی قدیمی روی بازو داشت، آرام گفت: «بسازیم. این تنها چیزی است که بلدیم. شاید یکی دو تا آجر و ملحفه سرِ راه بیفتد و سالم بماند.» او لبخندی زد که از جنسِ تلخی بود؛ لبخندی که در آن، مقاومتی نهفته بود که نه تسلیم بود و نه امیدِ مطلق، بلکه پافشاری برای زیستن بود.

راز رنج اینجا ...

و این است رازِ رنجِ اینجا؛ نه فقط از دست‌دادنِ خانه‌ها و جان‌ها، بلکه از دست‌دادنِ امکانِ خیال‌ورزیِ کودکانه، از دست‌دادنِ امنِ روزمره. با این همه، صدای خُردِ زندگی هنوز از زیر آوار بلند می‌شود؛ صدای کسی که نان می‌پزد، صدای بچه‌ای که می‌خندد، صدای مادری که شعری قدیمی را با خودش زمزمه می‌کند. 

حیفا قاب را به سینه‌اش فشرد و به کواد کوپترها زل زد: «اگر یک روز از پنجره‌مان چیزی سالم بماند، آن را نگه می‌دارم تا یادآوری کند که ما بوده‌ایم، که هنوزیم.» و در همان لحظه، میان دود و غبار، صدای آژیر بار دیگر پیچید و مردم دوباره دویدند، اما این بار با قاب‌های شکستنی و ته مانده وسایل سوخته خانه، و شاید هم با نام‌ها و با عزمِ کوچکِ روزانه برای زنده ماندن در آستانه مرگ!

منبع : فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۴۰ ۰۸ مهر ۱۴۰۴
خدا لعنشان بکند کسی خونه خرابش میکند
آخرین اخبار