مهدی دهقان، خبرنگاری که هفت عضو خانواده‌اش را در زلزله بم از دست داد، امروز روایت بازمانده‌ای را می‌کند که از دل آوار و سکوت، زندگی و خاطره‌ها را دوباره زنده کرد.

باشگاه خبرنگاران جوان؛ مریم سادات بهادر _ سحرگاه هنوز تصمیم نگرفته بود طلوع کند که بم فرو ریخت. زمین دهان باز کرد و خانه‌ها را بلعید و جوانی ۲۳ ساله، سرباز معلمی که تازه قدم به راه تدریس گذاشته بود، در چند ثانیه هفت ستونِ زندگی‌اش را از دست داد.

هفت ستون زندگی زیر آوار

مهدی دهقان آن روز‌ها خبرنگار نبود. او معلمی جوان بود با دفترچه‌ای پر از امید، که صبح دی‌ماه ۸۲ در شهری بیدار شد که دیگر شبیه دیروز نبود.

از خانواده‌ای ۱۱ نفره؛ پدر، مادر، سه برادر و دو خواهر… (هفت نام) زیر آوار ماندند و از آن روز جای خالی‌شان در زندگی او همیشگی شد.

روایت یک بازمانده؛ وقتی خبرنگار، وارثِ یک صدای خاموش می‌شود

صدایی که زیر آوار خاموش شد

در میان این فقدان بزرگ، نامی بود که سرنوشت را به مسیر تازه‌ای کشاند: نبی‌الله دهقان؛ برادری که خبرنگار بود، او از بم گزارش می‌داد؛ از نخل‌هایی که ایستادن را بلد بودند و مردمی که زندگی را، حتی زیر آفتاب سوزان رها نمی‌کردند. اما زلزله، فرصت ادامه روایت را از او گرفت. زلزله آمد و خودش یکی از تلخ‌ترین روایت‌ها شد.

همکار و دوست او، علی سعیدی، خبرنگار صداوسیما در جیرفت، درباره نبی‌الله می‌نویسد: "یادم نمی‌رود زلزله دی‌ماه سال ۱۳۸۲ بم را. آن روز که بم لرزید، خبری از خبرنگار بم نبود تا این حادثه را گزارش کند. صدای نبی‌الله دهقان در سکوت، در کنار دیگر اعضای خانواده‌اش ماندگار شد.
۶ عضو خانواده‌اش در زیر آوار‌ها جا ماندند، و نبی‌الله که باید صدای مردم شهرش می‌بود، در روز‌های سخت زلزله خود روایتی شد از قدرت و استقامت.

روایت یک بازمانده؛ وقتی خبرنگار، وارثِ یک صدای خاموش می‌شود

او خطاب به این یار و همسنگرش می افزاید: نبی الله عزیز ، یاد تو همیشه بوی امید و تلاش بی‌پایان را به همراه داشت، چهره‌ات را خوب به یاد دارم؛ آن لبخند صمیمی و روشن که در دل تاریکی‌ها، نور امید را می‌تاباند. مردمی که تو را صدای رسای خود می‌دانستند بعنوان خبرنگار شهرشان در سختی‌ها و امید‌ها کنارشان بودی. آری، تو نه تنها خبرنگاری بزرگ برای شهرت بودی، که دوستی واقعی و صمیمی بودی که با قلبی بزرگ و فکری روشن در کنار همه ما ایستادی و در عرصه خبر از کهن دیار بم صدای مردم شدی.

وی در سالروز زلزله بم ضمن گرامیداشت یاد این خبرنگار عرصه خبر بیان می دارد: نبی الله عزیز، خستگی‌ناپذیری تو، نماد ایستادگی در برابر سختی‌ها بود، همچون ارگ کهن بم. یاد تو برای ما زنده است و در قلب‌هایمان خواهی ماند. نبی‌الله عزیز، تو خود داستانی هستی که صد‌ها بار شنیده خواهد شد، صدایی که از فراتر از آوار‌ها به گوش خواهد رسید. به یاد تو، این راه را ادامه می‌دهیم و سعی می‌کنیم صدای بی‌چهره‌ها باشیم، همان‌طور که تو همیشه بودی. روح تو در دل ما زنده است و از یاد نخواهد رفت."

غم مشترک، مرهم بازماندگان

اینک مهدی دهقان برادر آن زنده یاد که خود خبرنگار صدا و سیمای مرکز کرمان است، آرام و با صدایی که بغض در آن موج می‌زد، می‌گوید: سال ۸۲ خدمت سربازی‌ام را می‌گذراندم و تازه حق‌التدریس را شروع کرده بودم. زندگی آرام‌آرام داشت شکل می‌گرفت که زلزله همه چیز را زیر و رو کرد.

او از خانواده‌ای می‌گوید، که هفت نفرشان را آن روز از دست داد: هفت نفر از اعضای خانواده‌ام را از دست دادم؛ پدر و مادرم، سه برادرم و دو خواهرم…

روایت یک بازمانده؛ وقتی خبرنگار، وارثِ یک صدای خاموش می‌شود

وی می‌افزاید: اگر این اتفاق فقط برای من رخ داده بود، تاب آوردنش بسیار سخت‌تر بود. اما آن روزها، غم، غم همه بود، بم فقیر و غنی نداشت. همه یک‌شکل، زیر آوار داغ بودند و همین همدلی، تنها مرهم ما بود.

انتخاب مسیری که نیمه‌کاره مانده بود

مهدی به مرگ برادر خبرنگارش اشاره می‌کند و پس از مکثی دوباره ادامه می‌دهد: دیدم رسالت برادرم، رسالت خطیری بود. پس ترجیح دادم من هم وارد این مسیر شوم و این حرفه را ادامه دهم. چرا که از دید من خبرنگاری فقط شغل نبود؛ ادامه‌ی صدایی بود که زیر آوار خاموش شد.

روایت یک بازمانده؛ وقتی خبرنگار، وارثِ یک صدای خاموش می‌شود

بم ایستاده است؛ با مردم و خاطره‌ها

سال‌ها گذشت. بم ایستاد. با کار. با ماندن. با ساختن. با مردمی که نرفتند و از نو، زندگی را بالا بردند.

امروز، مهدی دهقان روایت می‌کند، نه فقط برای ثبت واقعیت، بلکه برای زنده نگه‌داشتن نام‌هایی که زندگی‌شان در سحرگاه دی‌ماه ۸۲ جاودانه شد؛ و بم، هنوز هر سال، در همان سحرِ سرد، نام جان‌باختگانش را آهسته با خود تکرار می‌کند.

روایتی که نباید زیر آوار بماند

این گزارش، فقط روایت یک فاجعه نیست؛ روایت ماندن بعد از ویرانی است. روایت خبرنگاری که خبرِ زلزله را ننوشت، اما تمام عمر، با بم زندگی کرد و بم، هنوز، با همه‌ی زخم‌هایش، ایستاده است؛ مثل مردمانش… مثل روایت‌هایی که اگر گفته نشوند، دوباره زیر آوار می‌مانند.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.